سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شیوا داشت با خرگوشش بازی می کرد . خرگوشه گفت  : بابام نمیذاره به کامپوتر دست بزنم . شیوابا تغییر صدا گفت :اشکال نداره به مامانم میگم واست به به بخره !!!

یکشنبه 26/9/91 11:31 عصر - آخرین تغییر : [sajede] دوشنبه 27/9/91 4:51 عصر

ثانیه ها...، پرنیا خانم جون، sajede

حالا بذارید بچه دست بزنه...  - *آسمان*

 - ثانیه ها...

من وقتی دارم کار می کنم تو بغلم میشینه و به عکس نی نی ها نگاه می کنه و ذوق می کنه . مثل لوگوی هاله ویاسیدالکریم و صبا و ... - خاطرات دکتر بالتازار

شیوا اومد جلوی مونیتور و گفت : این نوشتای (نوشته های ) توئه ؟ گفتم : اوهو . شیوا گفت : کی کرده ؟ -خاطرات دکتر بالتازار

 

شیوا :نی نی رو بیار منم لوگوی کاربر مرضیه رو آوردم . شیوا: این مثل عروسک منه . وای . - خاطرات دکتر بالتازار


نوشته شده در  جمعه 92/9/29ساعت  10:8 عصر  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()

شیوا  : تو قوقویی ؟ قوقوی من هستی ؟ خندیدم و گفتم : قوقو به چی میگی ؟ گفت : قوقو_اون پرندهه!!! 

سه شنبه 21/9/91 10:56 عصر - آخرین تغییر : [مجنون الحسین ع] چهارشنبه 22/9/91 1:05 عصر

sajede، کشتی نجات ما، ... 2 فرد دیگر ... پیام نما جامع، مجنون الحسین ع

سلام بر 92 کاربر حاضر - خاطرات دکتر بالتازار

سلام - کشتی نجات ما

سلام خدمتتون - مجنون الحسین ع

سلام - تشنه...

سلام. - مهدیه...

 

این دفعه من بهش گفتم : تو قوقویی ؟ تو قوقوی من هستی ؟ گفت : نه من شیوا ام . دارم بازی می کنم !!! -خاطرات دکتر بالتازار


نوشته شده در  جمعه 92/9/29ساعت  10:8 عصر  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()

شیوا :قصه مون دوغ بود . بالا دوغ بود . ماست بود - دوغ بود ... قصه مون تموم شد . بالا دوغ بود !!! 

پنج شنبه 9/9/91 10:50 عصر - آخرین تغییر : [*زینب...] یکشنبه 12/9/91 10:36 عصر

DARYAEI، *سحربانو*، ... 3 فرد دیگر ... sajede، *زینب...

 - شمیم سحر

یه سوال؟؟؟ - شمیم سحر

شیوا : بابا همه دندون نخریدی ؟ هما دندون ؟!! ( همه دندون = خمیر دندون ) - خاطرات دکتر بالتازار

وقتی دخترتون بزرگ شه بازم اینطوربراتون حرفاش قشنگه؟؟حتی اگه حرفی بزنه که براشماتلخ باشه؟؟ - شمیم سحر

خوب معلومه که نه . شیرین زبونی بچه یه دوره ی کوتاهه . - خاطرات دکتر بالتازار

واسه ماآدما همه چی زودگذروکوتاهه - شمیم سحر

 

مثل گذر آب در جویبار  - خاطرات دکتر بالتازار


نوشته شده در  جمعه 92/9/29ساعت  10:5 عصر  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()

یه فید عشقی  !!! یه ماهیه که گیرنده ی دیجیتال خریدیم ( ببینید که از زمان هم جلوییم ! ) . از اون موقع اکثرا شبکه ی پویا روشنه و انواع کارتون های زیر خاکی و رو خاکی رو به توفیق اجباری ( فیوضات شیوائیه) می بینیم از جمله سند باد . شیوا :من عاشق سن بادم !!! 

چهارشنبه 3/8/91 1:22 عصر - آخرین تغییر : [0098] چهارشنبه 3/8/91 10:13 عصر

داش هادی، من+تو =ما، 228872-my love، ثانیه ها...، برهوت تنهایی، زهرا -شاپرک، DARYAEI

نگران نباش ! الآن به خاطر دیکتاتور های کوچک همه آنتن ها رو شبکه پویاس!و ماهواره ها رو هدهدو... - داش هادی

در مسائل حلال کوتاه میاییم و در خط قرمزها مقاومت می کنیم تا دیکتاتور نشن . - خاطرات دکتر بالتازار

خوب کاری میکنید.... - *دخترروستا*

 

 - 0098


نوشته شده در  جمعه 92/9/29ساعت  10:5 عصر  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()

من و شیوا سرمون رو یه بالش بود . فاطمه اومد و گفت : حسودیم شده . سرشو گذاشت کنار سرم و گفت : بابای خودمه . شیوا داد زد   : نه . بلو چای بخور - بلو دس بخون - بلو دده 11/1390

چهارشنبه 3/8/91 1:07 عصر - آخرین تغییر : [.] چهارشنبه 3/8/91 11:00 عصر

مرتضی :?:، *یاسمین بانو*، ♥ ح. بالایی ، من+تو =ما، زهرا -شاپرک، DARYAEI، .

الهی... یاده بچگیام افتادم - *یاسمین بانو*

شیوا رو به مادرش : تو غذا درست کردی ؟ مادرش گفت : آره . شیوا : آفرین آفرین آفرین خاطرات دکتر بالتازار

 - مرتضی :?:

 - *یاسمین بانو*

محتوای همین یه فید اندازه کل فید بعضی از کاربران پیامرسونه  - مرتضی :?:

 - قافیه باران

 

عزیزم .... - مائده ی عشق



نوشته شده در  جمعه 92/9/29ساعت  10:3 عصر  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()

شیوا  : بابایی گوشی دست نزنا !!! ( به گوشی موبایل دست نزنیا ! )

چهارشنبه 3/8/91 1:13 عصر - آخرین تغییر : [sajede] پنج شنبه 4/8/91 9:09 صبح

مرتضی :?:، من+تو =ما، 228872-my love، برهوت تنهایی، ::::شـــمیــــم::::، sajede

مهر و تسبیح دادم به شیوا و گفتم : نماز بخون . رفت از مادرش خواست که روسریشو بهش بده تا بعنوان چادر ازش استفاده کنه . رفتم یه حوله براش آوردم بندازه سرش . گفت : نه دثیبه !!! ( کثیفه ! ) - خاطرات دکتر بالتازار

 

ماشالله.... خدا حفظش کنه - قافیه باران


نوشته شده در  جمعه 92/9/29ساعت  9:58 عصر  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()

من و شیوا سرمون رو یه بالش بود . فاطمه اومد و گفت : حسودیم شده . سرشو گذاشت کنار سرم و گفت : بابای خودمه . شیوا داد زد  : نه . بلو چای بخور - بلو دس بخون - بلو دده 11/1390

چهارشنبه 3/8/91 1:07 عصر - آخرین تغییر : [.] چهارشنبه 3/8/91 11:00 عصر

مرتضی :?:، *یاسمین بانو*، ♥ ح. بالایی ، من+تو =ما، زهرا -شاپرک، DARYAEI، .

الهی... یاده بچگیام افتادم - *یاسمین بانو*

شیوا رو به مادرش : تو غذا درست کردی ؟ مادرش گفت : آره . شیوا : آفرین آفرین آفرین خاطرات دکتر بالتازار

 - مرتضی :?:

 - *یاسمین بانو*

محتوای همین یه فید اندازه کل فید بعضی از کاربران پیامرسونه  - مرتضی :?:

 - قافیه باران

 

عزیزم .... - مائده ی عشق


نوشته شده در  جمعه 92/9/29ساعت  9:58 عصر  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()

حالا میخوام یه لالایی  شیوایی واسه دبیرای این دوره بخونم و یه کم اسفندم براشون دود کنم : گونجیش لالا ... ستاله لالا ... گوباله لالا ... گبه لالا ... خجوش لالا ... چوجو لالا !!! بسه دیگه . حالا دیگه بگیرین بخوابین دیر وقته !!!

چهارشنبه 3/8/91 12:16 صبح - آخرین تغییر : [0098] پنج شنبه 4/8/91 9:06 صبح

::::شـــمیــــم::::، سادات علوی-2، شاه تور، *محمد عابدینی*، محمد تقی خوش خواهش، فقط زود قضاوت نکنید، 0098

من لالا بای برم وخابم - ?عشق پاک?

تو که دبیر نبیدی ! - خاطرات دکتر بالتازار

به بهترین ترجمه از این متن وزین و فخیم یک دستگاه پورشه اهداء می گردد . امضاء : مدیریت . زمان : وقت گل نی !!! -خاطرات دکتر بالتازار

من دبیر نویبیدم ولی ویگولنزج یک انسان وبیدم - ?عشق پاک?

وای ... شما تو خواب حرف زدی !!! - خاطرات دکتر بالتازار

وزین و فخیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ - ?عشق پاک?

نه من وجدان عشق پاک وبیدم - ?عشق پاک?

یعنی دبیرا هم وجدان داشته بیدن ؟؟؟ مدیر مهندس چی ؟؟؟ او هم وداره ؟؟؟ - خاطرات دکتر بالتازار

نمیدانم ولی شاید داشته بیدن اخه وجدان آقای مهندس چند بار جواب منو وداده بید - ?عشق پاک?

برگزیده شد - خاطرات دکتر بالتازار

 

 - 0098


نوشته شده در  جمعه 92/9/29ساعت  9:58 عصر  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()

یه بار نمی دونم چه کوتاهیی کرد که گفت : بقشید . وقتی عکس العملی نشون ندادم گفت : بگو خوایش می کنم !!!

چهارشنبه 3/8/91 12:03 صبح - آخرین تغییر : [sajede] پنج شنبه 4/8/91 9:10 صبح

::::شـــمیــــم::::، تبسم بهار♥، راحیل بانو، DARYAEI، من+تو =ما، sajede

معلومه خیلی عاشق و شیفته شیناااا - ::::شـــمیــــم::::

یه روز رفت یه گوشه و شروع کرد به خوندن کتابش ( با آهنگ ) : حسنی پلو نمی خوره ؟ نه نه ننه نه !!! خاطرات دکتر بالتازار


نوشته شده در  جمعه 92/9/29ساعت  9:56 عصر  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()

عکس نوزادیش رو در آلبوم دید و گفت  : بابا نی نی شیا . پرسیدم : تویی ؟ به خودش اشاره کرد و گفت :این تو ام !!!11/1390

چهارشنبه 3/8/91 12:53 عصر - آخرین تغییر : [sajede] پنج شنبه 4/8/91 9:09 صبح

♥ح. بالایی ، تبسم بهار♥، مرتضی :?:، نسیم♥، .، sajede

لوبا ( لوبیا ) بوبوجون ( بادمجون ) مادجی ( مادرجون ) زهلا ( زهرا ) - خاطرات دکتر بالتازار

بابایی جی جی خولم ( بابا میخوام شیر بخورم ) - خاطرات دکتر بالتازار

 - ~•~ فائزه ~•~

 - مرتضی :?:

 

 - *دخترروستا*


نوشته شده در  جمعه 92/9/29ساعت  9:56 عصر  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]