سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خانمم گفت : شیوا بعضی وقتا یه حرفایی می زنه که از سنش بزرگتره . انگار 40 ساله است . گفتم : یعنی عقلت اندازه عقل شیواست ؟ گفت : عقل تو اندازه شیواست ! شیوا : من عقلم بزرگ نیست اندازه غول !
^ 95/10/15 - تغییر : [جبهه مقاومت اسلامی] دیروز 11:14 صبح
- نوسازی - نظر

+ شیوا : مامان ! رازمو دوست داری بشنوی ؟ ... بهت نمیگم - نشون دادنیه . دلت میخواد ؟!
^ 95/10/15 - تغییر : [وزنه سیاسی] 95/10/15
- نوسازی - نظر

+ خانم گفت : ماهی خوردیم بعدش خرما نخوردیم . بیار بخوریم سردیمون می کنه . شیوا پرید تو حرف و گفت: می میریم !
^ 95/10/15 - تغییر : [وزنه سیاسی] 95/10/15
- نوسازی - نظر

+ شیوا : من میخوام قد کوتاه بمونم ! میخوام بغلم کنن !
^ 95/10/15 - تغییر : [وزنه سیاسی] 95/10/15
- نوسازی - نظر
شیوا : وقتی غذا خوب خوردم به من جایزه بده . گفتم : تو خوب غذا نمی خوری . خانم گفت : تو نیمه دومی . باید قدت از بقیه بلندتر باشه . شیوا : من نیمه سومیم ! - شما (ویرایش | حذف)

نظر

+ شیوا با چراغ قوه تو سوراخ مورچه ها رو دید می زد . گفت : اینجا یه چیز درخشانه . بیا . من همیشه یه چیز قرمز براق می دیدم . همیشه می خواستم بدونم این چیه . لامپشونه ؟!
( یه شیشه رنگی بود که افتاده بود تو لونه مورچه ها ) - شما (ویرایش | حذف)

خخخ خ - نرگس 1 (پاسخ)


نظر

+ شیوا : چرا همیشه باید با یه چشم ببینیم ؟ مثلا با تلسکوپ . مگه با 2 تا چشم نمیشه دید ؟
سر سفره بودم شیوا اومد بغلم نشست . گفتم : بیا پایین . گفت : نه . بزرگ شدم ( بزرگ بشم ) بغلم نمی کنی ! - شما (ویرایش | حذف)

نظر

+ شیوا روی کاغذ نوشت " ش " و پرسید : این چیه ؟ گفتم : ش . گفتم : از کجا فهمیدی؟ چون 3 تا نقطه داشت ؟! بابا خدا " ش " رو آفریده ؟
ببخشید اقای دکتر. سلام. ببخشید شما لوبیاهایی که کاشتوندید، سبز شدن عایا؟ - 2-هفت آسمان (پاسخ)

ما لوبیاهایی که کاشوندیم، خراب شد و اصلا سبز نشد. - 2-هفت آسمان (پاسخ)

1 نظر دیگر ...
ماش نه. لوبیا. - 2-هفت آسمان (پاسخ)

ماش سبز کردیم . - شما (ویرایش | حذف)

نظر

+ شیوا : پیش دبستان همون دبستانه ؟گفتم : نه گفت : هست . پیش دبستان آخرش دبستان داره . گفتم : پیش دبستان 1 ساله . بعدش میرن دبستانه که 6-5 ساله . گفت : نخیر . من دبستان نمیرم . میرم اول !

+ از شیوا پرسیدم : اسم خانومت چیه ؟ گفت : نمی دونم . 2 بار ازش پرسیدم ولی یادم رفته ... اکرم ... مامان اکرم اسم زنه ؟ مادر : اسم کوچیکشه . شیوا : نه . اسم همیشگیشه ! اکرم بهت میگم ولی قول نمیدم ! بازم ازش می پرسم !

+ شیوا آلبالو خشکه می خورد . هسته شونو در دستش تکون می داد . گفت : بابا چرا فقط آلبالو - صداشو با دست می شنوی ؟ نمی شنوی - با دستت حس می کنی ؟ همه چیزا رو باید گوش بدی ولی آلبالو با دست حس میشه ؟

+ شیوا سرما خورده بود . مقداری اسفند دادم بخوره . گفت : تلخه . قبلا که خام ( بدون مزه ) بود !

+ شیوا داشت از یه دختر تو کلاسشون صحبت می کرد که سیاهه . گفتم : سیاه و سفید و زرد و سرخ برابرن . پیامبر گفته که برابرن . شیوا : خدا سفیدها رو بیشتر دوست داره ! سفیدها براقن - قشنگ ترن !

+ تلویزیون داشت زندگی گوریل ها رو نشون می داد . شیوا : ماده چیه ؟ مادرش برای تقریب ذهنش گفت : من و تو ماده ایم . بابا نره . شیوا : اگه حیوون بودیم ! ( یعنی در مورد حیوان صدق می کنه و ما انسانیم )

+ سریال معمای شاه شروع شد . شیوا : آخ جون شاه ( سریال شاه ) ! گفتم : شاه آدم های خوب رو کشت و امام خمینی رو بیرون کرد . گفت : زنش که خوشگله - آرایش کرده است ! گفتم : زنش الان تو جهنمه . گفت : باشه . خوشگل که هست !


نوشته شده در  یکشنبه 95/10/19ساعت  10:52 عصر  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]