+ شیوا :چادرم بغل درخت آلبالوگم شده.چادر من-روسری من-گیلاس-سبدمن پیش درخت آلبالوگم شده . بذار قصه شو بگم : لباس من - بابای من -فیل من-تشک من - خونه من تو درخت آلبالو گم شده .گفتم : مگه خونه گم میشه ؟؟؟ گفت : خونه ی اسباب بازی !!!
یا حی
+ تلویزیون داشت برف تو شهرهای شمالی رو نشون می داد.شیوا:من برف میخوام باهاش بازی کنم.کجا برم برف بیاد ؟ کجا برفه من برم اونجا ؟؟؟_ صحبت خونه شمال بود.شیوا:بابا!میوه می خری اونجا بذاری(روی درخت)بعد من بکنم بیارم بخوریم ؟ تو بخر بعدش اونجا بذار-همه جابذار-مار نیاد بخوره!من می چینم بعدش میارم شما بخورین.بشوریم بخوریم آخه اونا کثیفن.من یه عالمه میوه میخوام اونجابذارم بخوریم.بچینیم باهمدیگه بخوریم.
+ شیوا : چرا بالش من یخ نمیشه ؟ گفتم : یخ ؟؟؟ شیوا : فقط داغ بشه. فقط فقط خنک بشه . گرم بشه !!!
+ شیوا : بابا ! اینقدر حرف نزن . دلت برا من نمی سوزه من مریضم برای من " سرلاک " بیاری ؟ همه ش دلش برای من نمی سوزه . بابا همیشه برا خودش خوراکی می خره - پفیلا - چیپس - می خوره !!! دلت برا من نمی سوزه سرلاک بخری . اگه یه بار دیگه اینجور کنی من همه سرلاکاتو می گیرم می خورم می خورم !!!
+ شیوا : صبح ها دندونم درد می گیره شب گوشم - روزها همه بدنم !!!بابایی ! گوشم درد می کنه و گردن - تکون می خوره . آی . درد می کنه . نمی تونم بخوابم . اصن نمی تونم یه غذا ... گوش نمیذاره . میگه " من نمیخوام هم مسباک بزنی هم بخوابی هم آب بخوری . به من میگه هر روز !!!نمیخواد هر کاری بکنم . تکون تکون می خوره . خسته شدم از گوشم
سلام بر ذره بین ذره پرور .
+ شیوا : چرا لاکتو پاک کردی ؟ مادرش گفت : برای اینکه میخوام وضو بگیرم . وضو باطل میشه . شیوا : باطل نمیشه !!! من برای نماز لاکمو پاک نمی کنم . آخه میخوام همه ببینن !!!