+ سخنرانی شیوا : اگه یه بار آدما - اون موقع - یکی بهش بگه " برو اونو بخر اونو بخر" ( بچه ای که به مامانش بگه اونو بخر ... ) . اگه خدا آدمای خوبو دوست داره . بدا رو میندازه جهنم خوبا رو نگه میداره .اگه یکیشون بداخلاقی کنه میندازه جهنم آتیش میندازه روش . استخونش پوک میشه !!!
+ داشت نقاشی می کرد . چشمشش آب افتاد . گفت : چشمم داره ضعیف می بینه . بلند شد و 2 تا لامپ مهتابی رو خاموش کرد . مادرش گفت : چرا خاموش کردی ؟ گفت : چشمم درد گرفت . اون روشن باشه نمی تونم ببینم !!! ( مادرش گفت : برعکسه . به جای اینکه نور رو زیاد کنه کم می کنه . )
یه ماهیه که شیوا داره میگه هندونه بخر تا اینکه امروز خریدم . شیوا بغلم کرد و گفت : آخ جونمی . تو چقد مهربونی . هندونه خریدی !!!
آخر شب بود .
سرمون رو بالش .
گفتم : خدایا شکرت که به ما قلب دادی .
شیوا : خدا خوابیده . چرا بیدارش کردی ؟!!
گفتم : خدا نمی خوابه .
گفت : می خوابه !!!
سلام راشد .
داشتم نخ دندون می کردم .
لثه ام خون اومد .
شیوا : خون اومد ؟ به مامان میگم نخ دندونو قایم کنه تو دیگه نخ دندون نکنی فقط مسواک کنی .
کاشتی اینا رو نداشتیم . نمی دونی چرا ؟
نمی دونی چرا . چونکه اگه نخ دندون و مسواک نداشتیم تو دیگه دندونتو خون نمی آوردی !!!
همه اش واقعیه . بله دخترمه . همینطور که سنش بالا میره منم بروز میشم .
شیوا : بابا ! یه چیز بگم ؟ چرا خدا همه چیز به ما داده ؟ چرا خورشید شب میشه ؟ چرا باید شب بشه ؟!!
چند ساعت بعد :
شیوا : چرا کلیه آدم سنگ میشه ؟ چرا باید کلیه آدم سنگ بشه دستشویی نکنن ؟
من قبلنا-نمی دونم تو بودی یا نبودی- نمی دونستم کلیه سنگ میشه یه شب می گفتم " من دستشویی نمیرم " !!!
برادرم داشت می رفت برای شام ساندویچ فلافل بخره .
گفت : برای شیوا یه نونه بگیرم یا 2 نونه ؟
شیوا گفت : 3 نونه !!!
شیوا نمیذاشت برم سرکار .
گفتم : برم سر کار پول در بیارم بتونم نون بخرم .
گفت : مگه تو می تونی پول در بیاری ؟!!
ذره بین زنده، ~هیچستان~، جایی برای خنده وشادی، دوعاشق، هما .ص، عشق و دوری ?
شیوا : بابا ! من آب شیرین کن می خورم !!!
رفت و از آب شیرین کن برای خودش آب ریخت .
داخلش حبه قند انداخت .
مادرم یواش به من گفت که شیوا قند برداشته .
چهره ام رو ناراحت نشون دادم .
شیوا : من یه بار کوچیک بودم هی آب قند می خوردم !!!
شیوا : ( دیگه ) به من پول نده . قلکم گنده ( سنگین ) شده نمی تونم بلندش کنم !!!
شیوا یه خط خطی برا مادرش کشید و گفت : اینو برای تو کشیدم . برای روز مادر .
بعد به من گفت : برا تو هم یه روزی می کشم . وقتی روز بابا بود برای تو می کشم .
دلم برات سوخت تو نقاشی نداری !!!