شیوا : چقدر خدا مهربونه .
صداشو خوب نشنیدم .
پرسیدم : کی ؟ گفت : چقدر خدا مهربونه که به ما آدامس داده !!!
شیوا : من استخونم خوب شد . دیگه هیچ مریضیی ندارم . آخه آدامس خوردم !!!
از بیرون اومدیم دست شیوا رو با صابون مایع شستم .
بعد بغلش کردم تا پاهاشو بشورم .
شیوا : اه . به پام مایع زدی . مگه پا رو هم میشه مایع زد ؟!!
خخخخخخ سومی خیلی باحال بود .... این شیوا چند سالشه الان ؟؟ -
||علیرضا خان||
4.5 ساله .
شیوا : میدونی نون چی جوری درست می کنن ؟ خمیرو اینجوری می کنن بعد میندازن تو آتش .
بعد میدن آدما بخورن . یاد گرفتی ؟!!
شیوا : تو اتاق نداری ؟ باید برای خودت اتاق بخری . می فهمی ؟!!
حرف منو گوش کن برا خودت اتاق بخر . باشه ؟ آفرین بابای مهربون . به مامان هم بگو برای خودش اتاق بخره !!!
شیوا : من میرم بالا اتاق داشته باشم . هیچکی نیاد حرف بزنه من بتونم درسامو بخونم !!!
شیوا : تو اتاق داری تو داروخونه ؟!!
شیوا : بیا . تو عروسک نداری این عروسک زشتو بهت میدم .
این کوچیکم شده . برای تو . همیشه .
بذار تو اتاقت همه بگن " اینو کی بهت داده ؟ " !!!
شیوا : من اتاقو مرتب کردم دوباره پاشیده شد . میخواستی زود بیایی خوب !!!
شیوا : بیا دعوا بیفتیم !!! بیا با همدیگه دختر باشیم دعوا بیفتیم .
بعد شروع کرد به نقش ایفا کردن : اسباب بازیمو نگیر - اسباب بازیمو بده !!!
شیوا : بابا به ما نون داده ؟
گفتم : خدا به ما چی داده ؟
گفت : خدا به ما سوپ داده .
شیوا : مامان ! گندم زد . عدس گندم زد !!! ( عدس جوانه زد )
شیوا : دیگه نباید پفک بخوریم . تو هم نباید بخوری . من یادم نمیره .
خانمم گفت : مهره هام درد می کنه .
شیوا : مگه " مهر " خوردی ؟!!
خانم : نه . 4-3 تا از مهره هام درد می کنه .
شیوا : استخون ؟
شیوا یکی دو بار با مادرش رفت نماز جمعه .
موقع خطبه ها می خوابید و بعدشم یه بستنی می خورد و ...
گفتم : تو نماز جمعه چیکار می کنن ؟
گفت : بستنی می خورن !!!
شیوا : من نمی تونم بیسکویت بخورم .
مادرش گفت : خوب نخور .
شیوا : ببر قایمش کن !!!
مجری برای ناشنوایان اخبار می گفت .
شیوا : چقدر یواش حرف می زنه ؟
مادرش گفت : برای لالا ( لال ها ) صحبت می کنه .
شیوا : یعنی لالایی می خونه ؟!!
شیوا : سیندرلا میدونی کیه ؟ با سفیدبرفی دوسته !!!
دور اتاق می چرخید و با موذن نوجوان شبکه پویا همراهی می کرد .
گفت : بابا ! چرا نمیگی آفرین ؟؟؟
پس از پایان اذان گفت : تموم شد - تموم شد - تموم شد - تموم شد . دهنم بدمزه شد .
این همه شعر خوندم دهنم بدمزه شد !!!
شیوا : مامان ! من بزرگتر شدم اسم خودمو میذارم " آلیس " !!!
مادرش گفت : آلیسو خیلی دوست داری ؟
شیوا : آره . اون فیلمه ... آلیس بود .
شیوا داشت نقاشی می کرد .
یه دفعه داد زد : مامان ! حوصله ات ( حواست ) به نقاشی من باشه نه حرف بابا .