شیوا : میخوام عروس بکشم . نقاشی کشید و گفت : بابا عروسم زشت شد ؟ گفتم : نه . گفت : مثل لوسا شد .
شیوا
: من غبغب دارم . غبغب دارم . هیچکی غبغب نداره . تو گردنم استخون غبغب دارم ! ( به حلقوم می گفت ) -
شما (
ویرایش |
حذف)
شیوا
: بابا چرا مردا 4 تا مو دارن ؟ اینجا اینجا اینجا اینجا ( مو - ابرو - ریش - زیر گلو ) -
شما (
ویرایش |
حذف)
دراز کشیده بودم . شیوا
: بابا تو غبغب داری . گفتم
: این غبغب نیست که . دنده است . -
شما (
ویرایش |
حذف)
نظر
+ شعرخوانی شیوا : تویی که ستاره ها رو بیرون میاری . از تو مشکرم . شب میشه . صبح میشه . روز میشه آفتابه . روز میشه مفیده . شب میشه مفید نیست . بابا ! یه شب ... خدا تو رو آفریده . من ازت مشکرم . شب میشه روز میشه . روز مفیده شب مفید نیست .
+ شیوا از یه سفر ده روزه اومد خونه . شیوا به من گفت : من دلم واسه برنامه کودک تنگ شد با تو با آجی با داداش جان .
شیوا
: چقدر بابا رو دوست دارم . یه عالمه . اندازه نون هم بیشتر . اندازه آسمون دوست دارم ...اندازه یه بسته دوست دارم . اندازه آسمون بابا رو دوست دارم با داداشی با آجی . اندازه آسمون بابا رو دوست دارم و مامان رو . -
شما (
ویرایش |
حذف)
شیوا
: بابا بگم تو سفر چی گفتم ؟ یه روزی گفتم که " اونی که بهم می گفت تو خوشگل بابا - دلم واسه اون تنگ شد " . بعد دیشب گفتم که حالا دیگه فردا اونو می بینم . -
شما (
ویرایش |
حذف)
نظر
+ شیوا لواشکش رو خورد و گفت : چقدر لواشک دردناکی !
شیوا
: من اول بیدار شدم . من داشتم خواب می دیدم . خواب صبکی ! گفتم
: صبکی ؟ صبح ؟ فکر می کردی واقعیه ؟ گفت
: آره . -
شما (
ویرایش |
حذف)
نظر
+ شیوا دلش درد می کرد . شکمش رو با شال بستم . شیوا : من بند رو باز کردم . شکمو ! هی دلم خوب میشه هی درد می گیره .
شیوا رو بردیم درمانگاه آمپول زد . شیوا : چقدر خوب شد خون نیومد زنه آمپول زد . مگه نه بابا ؟ و گرنه بیچاره بودیم .