سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شیوا : میخوام عروس بکشم . نقاشی کشید و گفت : بابا عروسم زشت شد ؟ گفتم : نه . گفت : مثل لوسا شد .
^ 94/11/30 - تغییر : [مادر هما] 94/11/30
- نوسازی - نظر
شیوا : من غبغب دارم . غبغب دارم . هیچکی غبغب نداره . تو گردنم استخون غبغب دارم ! ( به حلقوم می گفت ) - شما (ویرایش | حذف)

شیوا : بابا چرا مردا 4 تا مو دارن ؟ اینجا اینجا اینجا اینجا ( مو - ابرو - ریش - زیر گلو ) - شما (ویرایش | حذف)

دراز کشیده بودم . شیوا : بابا تو غبغب داری . گفتم : این غبغب نیست که . دنده است . - شما (ویرایش | حذف)

نظر

+ شعرخوانی شیوا : تویی که ستاره ها رو بیرون میاری . از تو مشکرم . شب میشه . صبح میشه . روز میشه آفتابه . روز میشه مفیده . شب میشه مفید نیست . بابا ! یه شب ... خدا تو رو آفریده . من ازت مشکرم . شب میشه روز میشه . روز مفیده شب مفید نیست .

+ شیوا از یه سفر ده روزه اومد خونه . شیوا به من گفت : من دلم واسه برنامه کودک تنگ شد با تو با آجی با داداش جان .
^ 94/11/30 - تغییر : [شما] 94/11/30
- نوسازی - نظر
شیوا : چقدر بابا رو دوست دارم . یه عالمه . اندازه نون هم بیشتر . اندازه آسمون دوست دارم ...اندازه یه بسته دوست دارم . اندازه آسمون بابا رو دوست دارم با داداشی با آجی . اندازه آسمون بابا رو دوست دارم و مامان رو . - شما (ویرایش | حذف)

شیوا : بابا بگم تو سفر چی گفتم ؟ یه روزی گفتم که " اونی که بهم می گفت تو خوشگل بابا - دلم واسه اون تنگ شد " . بعد دیشب گفتم که حالا دیگه فردا اونو می بینم . - شما (ویرایش | حذف)

نظر

+ شیوا لواشکش رو خورد و گفت : چقدر لواشک دردناکی !
^ 94/11/30 - تغییر : [شما] 94/11/30
- نوسازی - نظر
شیوا : من اول بیدار شدم . من داشتم خواب می دیدم . خواب صبکی ! گفتم : صبکی ؟ صبح ؟ فکر می کردی واقعیه ؟ گفت : آره . - شما (ویرایش | حذف)

نظر

+ شیوا دلش درد می کرد . شکمش رو با شال بستم . شیوا : من بند رو باز کردم . شکمو ! هی دلم خوب میشه هی درد می گیره .

^ 94/11/30 - تغییر : [شما] 94/11/30
- نوسازی - نظر
شیوا رو بردیم درمانگاه آمپول زد . شیوا : چقدر خوب شد خون نیومد زنه آمپول زد . مگه نه بابا ؟ و گرنه بیچاره بودیم .

نوشته شده در  سه شنبه 94/12/11ساعت  8:17 صبح  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]