دوست شیوا ( 6 ساله است ) داشت نقاشی می کرد .
شیوا به نقاشیش نگاه کرد .
دوست شیوا گفت : چرا نگاه کردی ؟ نقاشیم شخصی بود . خوبه من به نقاشی تو نگاه کنم ؟!!
گفتیم : نقاشی شخصی دیگه چیه ؟
گفت : نقاشی شخصی مثل مسواک و حوله شخصیه !!!
13 سال دیگه انشاءالله - اتفاقا با دوستاش عروسی بازی می کنن .
خان ؟!!
بابا بازیه دیگه ما خودمون مگه بچه نبودیم البته اسم بازی ما خاله بازی بود زن من همیشه دختر داییم بود .
ما کوچیک بودیم خیلی دوست داشتیم با دخترا بازی کنیم .
شیوا : مشکی ! تو بی ادبی ... مامان ! مداد رنگی ها منو اذیت می کنن !!!
گفتم : چی کار می کنن ؟
گفت : می افتن ( می افتن روی زمین ) .
اونا رو روی کمد چید و گفت : آفرین . من بچه های مودبو دوست دارم !!!