شیوا نون رو ریز ریز می کرد و می ریخت روی فرش .
گفتم : شیوا نون ها رو ریز نکن بریزی رو فرش .
گفت : مورچه ها گرسنه شونه !!!
ساعت 2 شب بود . شیوا غلت زد و گفت : مامان گرسنمه .
من بیدار بودم .
گفتم : آی جان . چی میخوای ؟
گفت : آب . آب میخوام !!!
3روز مسافرت بودم .
وقتی اومدم شیوا خودشو به من چسبوند و گفت : من بابا رو خیلی دوست دارم .
آجی تو رو دوست نباشه . من تو رو دوست باشم .
من آجی رو خیلی دوست ندارم . فیلمو دوست دارم . زرافه رم دوست دارم !!!
بچه های اروپایی - آمریکایی هم خیلی مهربونن . سگشون رو از برادر خواهر بیشتر دوست دارن !!! -
خاطرات دکتر بالتازار
بچه های اروپایی - آمریکایی هم خیلی مهربونن . سگشون رو از برادر خواهر بیشتر دوست دارن !!! - خاطرات دکتر بالتازار -
2-شخصی
منظورم این دومیه بود . اینکه فیل رو از خواهرش بیشتر دوست داره !!!
شیوا
: بابا اجازه نمی گیره ( اجازه نمیده ) مامان بلا ( برای ) من آب نبات بخره !!! -
خاطرات دکتر بالتازار