سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شیوا نون رو ریز ریز می کرد و می ریخت روی فرش .

گفتم : شیوا نون ها رو ریز نکن بریزی رو فرش .

گفت : مورچه ها گرسنه شونه !!!

 

چه رئوف  - مهدیه...
ساعت 2 شب بود . شیوا غلت زد و گفت : مامان گرسنمه .
من بیدار بودم .
گفتم : آی جان . چی میخوای ؟
گفت : آب . آب میخوام !!! 

3روز مسافرت بودم .
وقتی اومدم شیوا خودشو به من چسبوند و گفت : من بابا رو خیلی دوست دارم .
آجی تو رو دوست نباشه . من تو رو دوست باشم .
من آجی رو خیلی دوست ندارم . فیلمو دوست دارم . زرافه رم دوست دارم !!! 
چه مهربون  - ××بلای آسمونی××
بچه های اروپایی - آمریکایی هم خیلی مهربونن . سگشون رو از برادر خواهر بیشتر دوست دارن !!!  - خاطرات دکتر بالتازار
بچه های اروپایی - آمریکایی هم خیلی مهربونن . سگشون رو از برادر خواهر بیشتر دوست دارن !!! - خاطرات دکتر بالتازار - 2-شخصی
چه ربطی داشت آقای دکتر . حرف اونا که نبود.   - یه روز خوب میاد....
منظورم این دومیه بود . اینکه فیل رو از خواهرش بیشتر دوست داره !!! 
شیوا : بابا اجازه نمی گیره ( اجازه نمیده ) مامان بلا ( برای ) من آب نبات بخره   !!! - خاطرات دکتر بالتازار


نوشته شده در  پنج شنبه 91/12/17ساعت  10:9 عصر  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]