بعد پدربزرگم گفت : به مادربزرگت میگم برات یه چادر نماز قشنگ بخره !!!تاثیر تبلیغات تلویزیون ( آب معدنی 350 میلی لیتری دماوند - برای بچه ها )
شیوا : بابا ! برام آب معدنی می خری ؟ به جای اسباب بازی ؟!! میگه 350 .
خندیدم و گفتم : آبه . چیز دیگه ای نیست .
شیوا : آخه که من تا حالا آب معدنی نخوردم !!!
شیوا زنگ زد داروخونه و گفت : بابا ! برای من پرچم سیاه بخر . میخوام با خودم ببرم روضه .
شب خریدم و اومدم خونه .
شیوا خواب بود .
فردا صبح که بیدار شد با گریه گفت : کو ؟ پرچم کو ؟
بهش دادم .
گفت : روش چی نوشته ؟
گفتم : یا اباالفضل .
گفت : می خواستم نوشته باشه شیوا !!!
روز عید غدیر بود .
سال قبل مسئولیت پخش سکه ها رو به شیوا داده بودم .
تعارف نمی کرد بلکه یکی یکی سکه ها رو از کمدش بر می داشت و دستشو به طرف مهمونا دراز می کرد .
به بعضی ها هم چن تا داده بود .
امسال گفتم : سکه ها ر و به شیوا نمیدم . این نمی فهمه سکه یعنی چه .
گفت : می فهمم . خودت بچه نی نی ای !!!
آخه چرا حق ندارم اون سکه ها رو بردارم ؟ من بزرگ شدم .
- کیان ایرانی- عمو آیینه سکندر- :. پژواک .:- عشق و دوری ?
سکه بهار ازادی ؟؟؟ - کیان ایرانی
دختر بزرگم سرما خورده بود .
بدن درد داشت .
گفت : مریضم . میدونم که اگه فردا برم مدرسه حالم بدتر میشه .
شیوا : خوب نرو . بگو " خانوم اجازه من مریضم . 1 سال دیگه میام مدرسه " !!!
-علی پیشتاز
