سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روز عید غدیر بود .

سال قبل مسئولیت پخش سکه ها رو به شیوا داده بودم .

تعارف نمی کرد بلکه یکی یکی سکه ها رو از کمدش بر می داشت و دستشو به طرف مهمونا دراز می کرد .

به بعضی ها هم چن تا داده بود .

امسال گفتم : سکه ها ر و به شیوا نمیدم . این نمی فهمه سکه یعنی چه .

گفت : می فهمم . خودت بچه نی نی ای !!! وااااای

         آخه چرا حق ندارم اون سکه ها رو بردارم ؟ من بزرگ شدم .

^ 93/7/24  

امسال بشقاب سکه ها رو برمی داشت و حین ورود مهمونا به اونا تعارف می کرد .
50-40 تا مهمون با هم اومدن خونه و جا برای نشستن نبود .
شیوا به همه سکه داد و بعد شروع کرد به گریه و گفت : سکه هام کم شده .
( بچه ها مشتی برداشتن )
گفتم : خوب باید مصرف بشه دیگه .
گفت : آخه من خیلی سکه دوست دارم .
وقتی آرومش کردم گفت : فردا هم برام سکه بیار .

 

 خدا حفظشون کنه ..... - ..: *شیرازی*:..

 - کیان ایرانی- عمو آیینه سکندر- :. پژواک .:- عشق و دوری ?

سکه بهار ازادی ؟؟؟  - کیان ایرانی

 


نوشته شده در  جمعه 93/8/2ساعت  6:8 عصر  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]