شیوا : من میخوام هویج بخورم بزرگ بشم آقا خرگوشه بشم !!!
^ شنبه 30/10/91 2:13 عصر - آخرین تغییر : [*قاصدک و شاپرک*] شنبه 30/10/91 10:41 عصر
||علیرضا خان ||، هادی قمی، *قاصدک و شاپرک*، بهشت بهشتیان sajede،
تکبیر! - .:راشد خدایی:.
من و شیوا رفتیم تو کوچه با پاره آجرها و سنگ خونه ساختیم . کوچه مون بن بسته و ال مانند . جای خوبیه برای دور زدن ماشینا . شیوا : چقد ماشین میاد اینجا . ماشین میاد من قلبم می پره !!! - خاطرات دکتر بالتازار
تکبیر! - .:راشد خدایی:.
بسم الله الرحمن الرحیم راشد تو همه جا هستی مثل جن ؟؟؟ - خاطرات دکتر بالتازار
اون خداست که همه جا حاضره نه جن! - .:راشد خدایی:.
هه هه هه هه - خاطرات دکتر بالتازار
خدا نگه دارش باشه. - هادی قمی
بفرمایید خبیج = هویج . ( لغتنامه ی شیوا ) - خاطرات دکتر بالتازار
شیوا دست تو کیف مادرش کرد و یه سکه برداشت و گفت : صدقه . صدقه . خواهرش گفت : به من بده . شیوا : صدقه مال منه . چند لحظه بعد گفت : بگیر . من صدقه دارم !!!صدقه = سکه - خاطرات دکتر بالتازار
شیوا رفت رو دوشم و گفت : راه برو . بعد داد زد : مامان . مامان ( نگاه کن ) . و به من گفت : بگو : هاپ هاپ !!! -خاطرات دکتر بالتازار
یه بار رفت رو دوش مادرش و گفت : شتر برو !!! - خاطرات دکتر بالتازار
یه بار دست مادرش رو چنگ زد . بعد گفت : مامان بقشید دستتو چنگ زدم . مادرش گفت : باشه . شیوا : باشه ؟ الان خوب میشه !!! ( شیوا الان حاضره و میگه : بابا اشتابیا بود ... اشتباه بود ) - خاطرات دکتر بالتازار