شیوا : کاکائو تجم مرغی بده . مادرش : امروز عیده ؟ شیوا : تولده . مادرش : تولد کی ؟ شیوا : تولد من . بابا بالای ( برای ) من یه تولد بزرگ بخر !!!
^ چهارشنبه 27/10/91 10:48 صبح - آخرین تغییر : [نرگس 1] چهارشنبه 27/10/91 12:23 عصر
*رضا* ♥، محمد تقی خوش خواهش، *عاطفه*، نرگس 1
داشت برنامه کودک نگاه می کرد .گفتم : چی گفت خورشیده ؟ شیوا : بابا ساکت باش اون کلاغه است . حرف میزنه !!! ( نکته : وقتی کلاغ داره حرف میزنه همه باید ساکت باشن و گوش بدن ! ) - خاطرات دکتر بالتازار
هههههه خیلی شیرین زبونه - *رضا* ♥
یکی از دوستام از کربلا سجاده آورد برام . 2 تکه بود . کوچیکه شو دادم به شیوا و بزرگترهشو به دختر بزرگترم . شیوا : آجی نماز خوندی ؟ نماز خوندی ؟ فاطمه : آره . شیوا : نماز منه نخونیا !!! - خاطرات دکتر بالتازار
به به . جناب م ت خ خ - خاطرات دکتر بالتازار
ماشالله - قافیه باران
سلام پروفسور خوبی...... - محمد تقی خوش خواهش
سلام مجدد . هنوز پروفسور نشدم همسایه ! - خاطرات دکتر بالتازار
عیبی نداره میشی راستی اینو خوندی..+ - محمد تقی خوش خواهش
خوندم و بیهوش افتادم ! راستی اون عکسی که با قل ات انداخته بودی خیلی قشنگ بود . - خاطرات دکتر بالتازار
با کی؟؟؟؟؟؟؟؟ - محمد تقی خوش خواهش
تمساح - خاطرات دکتر بالتازار
آها....خوبه موجب شادی دل مومن شدیم - محمد تقی خوش خواهش