سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قصه های من و شیوا :آخر شب بود . گفتم : بیا . نرو . بیا قلب من ( رو قلب من بخواب )گفت :گلب نه . گلب مامان بخوابم . از راه پله ها رفت بالا پیش مادرش و گفت : مامان بستنی . ماما بستنی بده !!!

پنج شنبه 4/8/91 10:50 عصر - آخرین تغییر : [علیرضا احسانی نیا] جمعه 5/8/91 1:21 عصر

DARYAEI، sajede، علیرضا احسانی نیا

شیوا : بیا . بیا عکس بگیریم . شقاتک نکیش . بیا عزیزم !!! ( شقاتک = شقالک =خجالت ) - خاطرات دکتر بالتازار

خداسز ( خداحافظ ) دابود ( دارو ) بخشید ( ببخشید ) دککتم= گلکتم ( دلبرکم ) - خاطرات دکتر بالتازار


نوشته شده در  جمعه 92/9/29ساعت  9:49 عصر  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]