خانمم گفت : شیوا بعضی وقتا یه حرفایی می زنه که از سنش بزرگتره . انگار 40 ساله است . گفتم : یعنی عقلت اندازه عقل شیواست ؟ گفت : عقل تو اندازه شیواست ! شیوا : من عقلم بزرگ نیست اندازه غول !
+ شیوا : مامان ! رازمو دوست داری بشنوی ؟ ... بهت نمیگم - نشون دادنیه . دلت میخواد ؟!
+ خانم گفت : ماهی خوردیم بعدش خرما نخوردیم . بیار بخوریم سردیمون می کنه . شیوا پرید تو حرف و گفت: می میریم !
+ شیوا : من میخوام قد کوتاه بمونم ! میخوام بغلم کنن !
شیوا
: وقتی غذا خوب خوردم به من جایزه بده . گفتم
: تو خوب غذا نمی خوری . خانم گفت
: تو نیمه دومی . باید قدت از بقیه بلندتر باشه . شیوا
: من نیمه سومیم ! -
شما (
ویرایش |
حذف)
نظر
+ شیوا با چراغ قوه تو سوراخ مورچه ها رو دید می زد . گفت : اینجا یه چیز درخشانه . بیا . من همیشه یه چیز قرمز براق می دیدم . همیشه می خواستم بدونم این چیه . لامپشونه ؟!
( یه شیشه رنگی بود که افتاده بود تو لونه مورچه ها ) -
شما (
ویرایش |
حذف)
نظر
+ شیوا : چرا همیشه باید با یه چشم ببینیم ؟ مثلا با تلسکوپ . مگه با 2 تا چشم نمیشه دید ؟
سر سفره بودم شیوا اومد بغلم نشست . گفتم
: بیا پایین . گفت
: نه . بزرگ شدم ( بزرگ بشم ) بغلم نمی کنی ! -
شما (
ویرایش |
حذف)
نظر
+ شیوا روی کاغذ نوشت " ش " و پرسید : این چیه ؟ گفتم : ش . گفتم : از کجا فهمیدی؟ چون 3 تا نقطه داشت ؟! بابا خدا " ش " رو آفریده ؟
+ شیوا : پیش دبستان همون دبستانه ؟گفتم : نه گفت : هست . پیش دبستان آخرش دبستان داره . گفتم : پیش دبستان 1 ساله . بعدش میرن دبستانه که 6-5 ساله . گفت : نخیر . من دبستان نمیرم . میرم اول !
+ از شیوا پرسیدم : اسم خانومت چیه ؟ گفت : نمی دونم . 2 بار ازش پرسیدم ولی یادم رفته ... اکرم ... مامان اکرم اسم زنه ؟ مادر : اسم کوچیکشه . شیوا : نه . اسم همیشگیشه ! اکرم بهت میگم ولی قول نمیدم ! بازم ازش می پرسم !
+ شیوا آلبالو خشکه می خورد . هسته شونو در دستش تکون می داد . گفت : بابا چرا فقط آلبالو - صداشو با دست می شنوی ؟ نمی شنوی - با دستت حس می کنی ؟ همه چیزا رو باید گوش بدی ولی آلبالو با دست حس میشه ؟
+ شیوا سرما خورده بود . مقداری اسفند دادم بخوره . گفت : تلخه . قبلا که خام ( بدون مزه ) بود !
+ شیوا داشت از یه دختر تو کلاسشون صحبت می کرد که سیاهه . گفتم : سیاه و سفید و زرد و سرخ برابرن . پیامبر گفته که برابرن . شیوا : خدا سفیدها رو بیشتر دوست داره ! سفیدها براقن - قشنگ ترن !
+ تلویزیون داشت زندگی گوریل ها رو نشون می داد . شیوا : ماده چیه ؟ مادرش برای تقریب ذهنش گفت : من و تو ماده ایم . بابا نره . شیوا : اگه حیوون بودیم ! ( یعنی در مورد حیوان صدق می کنه و ما انسانیم )
+ سریال معمای شاه شروع شد . شیوا : آخ جون شاه ( سریال شاه ) ! گفتم : شاه آدم های خوب رو کشت و امام خمینی رو بیرون کرد . گفت : زنش که خوشگله - آرایش کرده است ! گفتم : زنش الان تو جهنمه . گفت : باشه . خوشگل که هست !