شیوا از مدرسه اومد . مادرش پرسید : ناهار چی بود ؟ شیوا : کدو پلو . مادر : کدوسبز ؟ شیوا : کدو قهوه ای - کدو نارنجی - پلو کدو نارنجی !
شیوا از سرویس که پیاده شد با بچه ها خداحافظی کرد
: فردوس ! خداحافظ پیرزن ! گفتم
: چرا گفتی پیرزن ؟ گفت
: چون اون به من گفت پیرزن ... منم نفرینش می کنم . اون دیروز گفت " نفرینت می کنم " . -
شما (
ویرایش |
حذف)
یکی از دوستای همکلاسی های شیوا که خیلی چاقه خوراکی خودشو که می خوره میره از بچه ها هم تغذیه شونو می گیره . شیوا
: چاقه داشت رد می شد گفت " یه لقمه تو به من میدی؟ " گفتم " برو بابا . تو توپولو چقدر می خوری ؟ من لاغرم هیچی گوشت ندارم " . بعد با خودش زمزمه می کرد
: توی توپولو - من کوچولو - همه رو خوردی - منو نخوردی ! -
شما (
ویرایش |
حذف)
شیوا در همان هفته اول مدرسه
: می دونی همه بچه هامون مریضن ؟سرفه و آبریزش دارن . عمومون- سرویسمون هم سرفه و دماغ داره . معلممون هم همینطور . -
شما (
ویرایش |
حذف)
توصیه می کنم روزی 10 دونه سیاه دانه رو بجوید و بخورید تا کمتر مریض بشید -
شما (
ویرایش |
حذف)
نظر
+ گفتم : میخوام آبگوشت درست کنم . شیوا : قرمز باشه آ . زرد نباشه . اگه زرد باشه من نمی خورم ! ( میگه حتما با رب گوجه باشه نه با زردچوبه )
4 روز تعطیلی تاسوعا عاشورا داشت تموم می شد .شیوا
: فردا هم تعطیلم - پس فردا بازم ؟ مادر
: آره . مشقاتو بنویس فقط یک روز وقت داری . شیوا
: اگه اونم ننویسم چی ؟! بعد ادامه داد
: خانومم گفته ماماناتون کنارتون بشینن . -
شما (
ویرایش |
حذف)
شیوا
: بابا ! گنج ! شیشه های رنگی رو تو یه نایلون پیچیده بود . از خونه یکی از آشناها برداشته بود . گفتم
: با اسباب بازیات قاطی نکن . شیوا
: مامان میخواد اجازه بگیره . گفتم
: اگه اجازه نداد ؟ گفت
: گم می کنم که پس ندم ! بعد ادامه داد
: گنام کردم که برداشتم ؟ گفتم
: کار بدی کردی . گفت :
خوب شیطان گولم زد . -
شما (
ویرایش |
حذف)
شیوا
: بابا ! تو فقط شمالی و قمی بلدی ؟ بعد گفت
: عربی ؟ گفتم
: یه کم . گفت
: انگلیسی ؟ گفتم
: یه کم . گفت
: تو چه کاره ای ؟ معلم ؟ گفتم
: نه . گفت
: درسخوان ؟! -
شما (
ویرایش |
حذف)