شیوا : بابا ! مایع رو بخورن چی میشه ؟ گفتم : صابون مایع ؟ گفت : مایع . گفتم : همون دیگه . ضرر داره . شیوا : مایع از چی درست میشه ؟ ... پفک از چی درست میشه ؟ ... چرا چیپس ضرر داره ؟ مامان اگه چیپس درست کنه ضرر داره ؟ گفتم : اگه کلفت باشه و سوخاری نکنه و فقط تفت بده نه . گفت : چرا نازک نکنه ؟ سوخاری یعنی چی ؟
شیوا
: یه بار منو و دوستم خمیردندون خوردیم . گفتم
: آخ آخ آخ . چرا ؟ سمه . گفت
: نمی دونستیم . یواشکی خوردیم . -
شما (
ویرایش |
حذف)
شیوا
: چرا دندون دوستم زودتر از من افتاد ؟ گفتم
: 1 سال از تو بزرگتره . گفت
: چرا بزرگتره ؟! بزرگتر نیست . کوچیکتره ! -
شما (
ویرایش |
حذف)
( رقابت . حتی در سن ... حتی در از دست دادن دندون ! ) -
شما (
ویرایش |
حذف)
چیپس و پفک هیچ ضرری ندارن...بذارید بچه ها لذت ببرن از بچگیشون والا ما نزدیک سی ساله چیپس و پفک خوردیم هیچیمون هم نشد -
عمو آیینه سکندر
نظر
+ بین شیوا و مادرش بحث شده بود . شیوا : خدا چشم داره ... چشم داره . چشم داره . کور نیست . اگه کور بود ما رو نمی دید . صدای ما رو می شنوه . اون گوش داره !
مادرش گفت
: من یه شب خواب دیدم خدا مرد . شیوا
: بی ادب . -
شما (
ویرایش |
حذف)
نظر
+ شیوا : من میرم دستشویی بازی می کنم با پام و انگشتام . تو چی ؟! بعد انگشت کوچیکشو نشون داد و گفت : این انگشتمو خوشم نمیاد گازش می گیرم !
+ کف اتاق پر از شیشه خوره شده بود . شیوا یه پاشو شیشه برید . با دستمال کاغذی بست . موقع راه رفتن می لنگید .شیوا : من با یه دونه پایی میرم !
+ تو خونه داشتم تعریف می کردم : پزشک گفته بود که برای ناراحتی پوست دستم پماد ضدقارچ مصرف کنم . با اینکه مصرف نکردم خوب شد . نشون میده که بیماری قارچی نبود . شاید از کار کبد بوده یا بحث مزاج ها . شیوا : مگه تو دکتر نبودی ؟ چرا اون به تو گفت که دارو مصرف کنی ؟ گفتم : همه کس همه چیزو نمی دونن . گفت : من فکر کردم تو همه چیزو می دونی !
+ شیوا و مادرش می خواستن برن مشهد . شیوا : با قطار میریم ؟ مادر : نه . با اتوبوس . شیوا : اون که جیش دونی نداره چی میشه ؟ جیشمون بگیره چی ؟ گفتم : هر 4-3 ساعت نگه می داره . شیوا : اون از کجا می دونه ما جیش داریم ؟1 خودش می ایسته یا باید بهش بگیم بایسته ؟
+ شیوا مسواکش رو نشون داد و گفت : بابا ! این مثل جارو می مونه نگاه کن . دندونا رو جارو می کنه . ما خونه رو جارو می کنیم این دندونا رو !
+ مادر شیوا : شیوا ! بیا شیر و نون بخور . غذای پیامبر شیر و نون بود ... ساده ترین غذاشم نون و نمک بود . شیوا : چیز دیگه ای نداشت ؟ ... ناشکری هم نمی کرد ؟!
نوشته شده در جمعه 95/5/29ساعت 11:49 صبح  توسط شیوای بابا
نظرات دیگران()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ