شیوا : بابایی ! میای " هر کی خوشگل تر نقاشی بکشه می بره " ؟
+ شیوا : من دیگه وقتمو تلف نمی کنم واسه خواب ( یعنی زودتر می خوابم و وقت تلف نمی کنم . چون ) صبح دیر بلند میشم برنامه خوشگلا رو نمی بینم ( برنامه خردسالان ) . چقدر بدن من خوابالوئه .
+ شیوا : یه دوستم - فاطمه سادات - هر روز شیر می آورد با لقمه اش می خورد . نمی دونم پول دار بود چی بود که هر روز شیر می آورد ! ( شیر پاکتی 200 سی سی 900 تومنی ! )
+ داشتم تلفنی صحبت می کردم . گفتم : من از شهرستان تماس می گیرم . شیوا : چرا میگی شهرستان ؟ مگه ما شهرستانیم ؟ ما قمیم !
+ مادر شیوا : اگه یه کاسه ماست بخوری بهت جایزه میدم . شیوا : اول جایزه بده ! مادر : نه . شیوا : بگو بگو جایزه چیه ؟ مادر : بستنی خوشمزه . شیوا : آها .
+ صابون مایع تموم شده بود . منم صابون خمیری رو موقت گذاشتم دستشویی . شیوا : بابا ! با اون خمیر دندون باید دست بشوریم ؟!
شیوا سر سفره ناهار عروسکش رو آورده بود . گفت
: مامان برم قاشق کوچولو بیارم . میخوام بچه ام هم بتونه بخوره . بعد از زبون عروسک گفت
: مادربزرگ دستت درد نکنه . چقدر غذاهات خوشمزه است . مزه نوش جونی میده ! -
شما (
ویرایش |
حذف)
خدا حفظش کنه - ایوان خاطره -
*لیلا*
نظر
+ تلویزیون داشت جوشن کبیر رو پخش می کرد . خانمم به شیوا گفت : بیا گوش کن . خدا 1000 تا اسم داره . شیوا : معصومه هم هست ؟! خانم : نه . شیوا : امیر محمد ؟! خانم : نه ... علی هست ... اه . صادق هم هست . اسم بابا . شیوا : امام صادق ؟!
+ پدر و مادر خانمم می خواستن بیان خونه ما . خانم در حال دستمال کشیدن به میز تلویزیون و ... بود . شیوا : 2 تا مهمون که اینقدر تمیز کردن نداره !
+ شب آخر ماه مبارک بود . شیوا نمی خوابید . مادرش گفت : بگیر بخواب . شیوا : میخوام تا سحر بیدار باشم . مادر : دیگه سحر نداریم . شیوا : پس چی بخوریم ؟!
+ شیوا زنگ زد به خواهرش که رفته بود مسافرت شهرستان . شیوا : فیلمو می بینی ؟ ( فیلم خداحافظ بچه ) خواهرش گفت : آره . شیوا : مگه آنتن میده ؟ مگه اونجا هم فیلم میاد ؟!
شیوا : آمنه ! از طرف من برو پارک !