شیوا با گریه بیدار شد و گفت : گرسنه ام .گفتم : پاشو غذا بهت بدم . گفت : من روزه ام . چرا مامان منو ( سحر ) بیدار نکرد ؟ گفتم : بیدار کرد . پا زدی به ماست بیدار نشدی . گفت : من خوابم سنگینه . چرا بلندتر صدام نکرد ؟ گفتم : پاشو نزدیک ظهره . اگه روزه هم بودی الان باید باز می کردی . گفت : من روزه ام واقعیه ! من غذا نمی خورم تا شب بشه . افطار ( سحر ) کاشکی مامان بیدارم می کرد !
+ خانمم داشت مورچه هایی که تو آشغالدون گیر افتاده بودن نجات می داد . گفت : بمیرم براتون . شیوا : نمیر . اونا باید برای تو بمیرن که داری نجاتشون میدی !
+ تلویزیون یه پویانمایی رو نشون داد که " بان کی مون " ملعون پرید و یه بسته دلار که هواپیمای عربستان انداخته بود گرفت و همزمان بمبی بر سر کودکان یمن فرود آمد . ما فکر می کردیم بان کی مون پریده تا کودکان رو از خطر دور کنه . شیوا : پولو نجات داد بچه هاشو نجات نداد . چقدر پولو دوست داشت !
سلام / یه کتاب بنویسین به نام خاطرات شیوا ... -
« لنگرودی »
سلام الانم دارم می نویسم دیگه . منتهی روی هوا . -
شما (
ویرایش |
حذف)
نظر
+ شیوا داشت پیش خودش ریاضی کار می کرد : 5+2 میشه 7 ... 1+5 میشه 6 ... 5+1 چند میشه ؟ گفتم : 6 گفت : مگه 2 تا 6 داریم ؟ هم 5+1 و هم 1+5 ؟؟؟
شیوا
: بابا ! 4و6 میشه 10 ؟ گفتم : آره . گفت : تو اون دفعه گفتی که 5و5 میشه 10 . حالا میگی 4 و 6 میشه ؟؟؟ -
شما (
ویرایش |
حذف)
نظر
+ شیوا نق نق می کرد و دلش رو گرفته بود . مادرش گفت : چرا روی غذا آب خوردی ؟؟؟شیوا به کولر اشاره کرد و گفت : اون دلمو سرد کرد !
+ شیوا : بابا ! مامان تو قبل از اینکه بمیره گفت " مواظب بچه ام باش " ! باباجون ! من مامان تو ام . عشق تو ام !
+ شبکه آی فیلم داشت سریال تنهاترین سردارو نشون می داد . منم که پشت کامپیوتر بودم . شیوا : بابا بیا فیلم امام علی رو ببین . گفتم : تو به جای من ببین . گفت : بیا مگه امام علی رو دوست نداری ؟ امام علی گفته " هر کی فیلم منو ببینه اون منم " !
+ شیوا لامپ دستشویی رو چند بار روشن و خاموش کرد و گفت : برقا رفت . برقا رفت . بابا میری برق بخری برای دستشویی ؟! اول روشن بود بعد خاموش شد بعد روشن شد بعد خاموش . بعد هر چی دیگه زدیم روشن نشد !
+ شیوا : چرا ماه رمضون فقط شب قدر داره ماه های دیگه نداره ؟
نوشته شده در شنبه 95/4/12ساعت 11:25 عصر  توسط شیوای بابا
نظرات دیگران()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ