سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یه روز چند ساعتی شیوا رو تو خونه تنها گذاشتیم ( 4 تا 8 شب ) شیوا : من به هیولاها گفتم دیگه منو نترسونن ! گفتم : اونا چی گفتن ؟ گفت : اونا گفتن باشه !
^ 94/12/12 - تغییر : [مادر هما] 94/12/12
- نوسازی - نظر

+ برای شیوا شامپو تیله ای گلرنگ خریدیم . شیوا : مامان ! چه جوری تو شامپو تیله میذارن ؟ از کجا درست می کنن ؟ براش توضیح داد . شیوا که عجله داشت زودتر به تیله ها برسه گفت : خوب چرا یه چیزی نمیذارن که اول تیله ها بالا باشه ؟!!
^ 94/12/8 - تغییر : [Reza safari] 94/12/12
- نوسازی - نظر
خدا حفظش کنه - 2-تمهید

نظر

+ شیوا از مدرسه که اومد حدیث روزشو می خوند : لا عیش لحسود . لا عیش لحسود . حسود خوشی نداره ... خوشی یعنی چی ؟ مادر : حسود همیشه ناراحته . خوشحال نیست . شیوا : چرا ؟

+ شیوا : بیا ( بریم تو کوچه ) بازی کنیم " بالا بلندی - دختر قندی " . گفتم : کجا بریم ؟ بلندی نداریم . شیوا : روی ماشین !

+ شیوا : من هر کی رو دست می زنم . من هر کی - مورچه ای رو دست می زنم بدو بدو میره سمت خونه اش !


+ شیوا خیلی آروم کارهاشو می کنه و آماده میشه . خانمم گفت : عجله کن . چقدر دلش گنده است . شیوا : خودت دلت گنده ای !!! من به معلمم میگم تو منو ناراحت کردی . میگم مامانم همیشه منو ناراحت می کنه !!!

^ 94/9/11 - تغییر : [یاسیدالکریم] 94/11/15
- نوسازی - نظر
تو مسیر رفتن به پیش دبستانی از بازارچه ای رد می شدیم . هر روز پیرزنی لاغر و گوژپشت رو که نشسته بود و جوراب و ... می فروخت می دیدیم . شیوا : باز این زن خوشگله اومد . کاشکی من همیشه این زن خوشگله رو می دیدم . مثل مجسمه وای می ایسته . انگار از آدما می ترسه . گفتم : نه . گفت : پس چرا دستشو تکون نمیده ؟!! - شما (ویرایش | حذف)

 

تو خیابون باریک و پر تردد در حالی که دست شیوا رو داشتم گفتم : تو سمت دیوار قرار بگیر چون ممکنه ماشین بیاد . گفت : ماشین به دیوار می خوره ؟ اگه یه وقتی پلیس ببینه جریمه می کنه ؟!!  -

نوشته شده در  چهارشنبه 94/12/19ساعت  10:30 صبح  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]