سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پنجشنبه رفتیم برای آزمایش . از دست شیوا خون گرفتن . شیوا میخواست به بچه ها نشون بده . صبح شنبه تو خونه موند و مدرسه نرفت . شیوا : خاک بر سرم . کاشکی امروز می رفتم مدرسه . رنگش داره میره . می خواستم این نقطه ( کبودی اثر سوزن ) رو به بچه ها نشون بدم !
^ 94/12/16 - تغییر : [2-عارف] 94/12/16
- نوسازی - نظر


+ شیوا : چرا فقط مردا اینجور میشن وقتی عرق می کنن لباسشون زرد میشه ؟

+ شیوا : توی حشرات بگم چی رو دوست دارم ؟ ... کفشدوزک . چون خیلی خوشگله . قبلا می رفتم کفشدوزک می گرفتم . یادش به خیر .

+ شیوا سرفه های شدیدی داشت . شیوا : من دلم یه چیزی میشه بعد می فهمم میخواد سرفه بیاد . بعد به من گفت : بیا پیشم بخواب دلم خوب بشه .
^ 94/12/16 - تغییر : [شما] 94/12/16
- نوسازی - نظر
شیوا : بابا ! تو کدوم مریضیا رو دوست داری ؟ استفاغ یا سرفه یا آبریزش ؟ - شما (ویرایش | حذف)

نظر

+ شیوا : دلم واسه آزاده رها کیمیا پیمان شهریار آرش سحر تنگ شد . کیمیا و هایدی عشقمه . چقدر بد شد ریرا تموم شد . ریرا عاشق منه !

+ شیوا رو به خواهرش : می دونی من چرا اینقدر باهوشم ؟ ( چون ) معلم بازی می کنم همه چی یاد می گیرم !
^ 94/12/14 - تغییر : [شما] 94/12/16
- نوسازی - نظر
شیوا : من از همه باهوش ترم . هر جا میرم خاطره شو یادمه . - شما (ویرایش | حذف)

شیوا : من خیلی باهوشم چون یکی از دوستام " اتل متل کوچوله " رو به من یاد داد من زود یاد گرفتم . بچه ها یاد نگرفتن . فقط من و اسماء یاد گرفتیم . - شما (ویرایش | حذف)

نظر

+ بعد از ظهر بود . شیوا دراز کشیده بود . شیوا : من خواستم دراز بکشم نخواستم بخوابم . چون اگه بخوابم روز تموم میشه . من روزو دوست دارم . ولی باید شبم دوست داشته باشم چون میرم زیر پتو . گرمه ... خوابای خوب می بینم .


+ ناهار ماهی بود . من نبودم . خانمم برای شیوا ماهی رو پاک کرد . وقتی اومدم پرسیدم : شیوا ماهی شو خورد ؟ خانمم گفت : امروز من نقش تو رو بازی کردم و براش پاک کردم . شیوا : بلد نبود . چند تا تیغ داشت . خانم : من دیگه برات پاک نمی کنم . شیوا رو به مادرش : بلد بودی . فقط تیغاشو نگرفته بودی !
^ 94/12/14 - تغییر : [sajede] 94/12/14
- نوسازی - نظر

+ شیوا با صدای بلند حرف می زد . گفتیم : جیغ نزن صدات کلفت میشه . بعد از دقایقی دوباره جیغ کشید . بعد گفت : مامان ! یادم رفت دوباره جیغم گرفت - گلوم درد گرفت .

+ برای ناهار یه آشی درست کردم با سبزی نامناسب که خودمم با اغماض تونستم بخورمش . هر چی اصرار می کردم شیوا حاضر نمی شد بیاد ناهار بخوره . شیوا : من دلم گرسنه نیست . مگه زوره ؟ خوب شب می خورم !
شیوا : خوش به حال حیوانات از این غذاها ندارن ! - شما (ویرایش | حذف)

شیوا : بوی باقلا میده . کاشکی بابا می دونست من باقلا دوست ندارم . - شما (ویرایش | حذف)

نظر

+ شیوا کلی اصرار کرد که ببرمش کوچه آفتاب بخوره . گفتم : بذار یه چرت بزنم بعد . شیوا : تو هیچ وقت منو نمی بری آفتاب بازی !

نوشته شده در  چهارشنبه 94/12/19ساعت  10:17 صبح  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]