شیوا : به دوستم آدامس بده . تشنشه !!! خانمم خوب نشنید . گفت : الان بهش آب میدم . دوست شیوا : آب نه . گشنمه . خانمم گفت : الان بهت غذا میدم . دوست شیوا : غذا نه . آدامس !!!
+ شیوا حین نگاه کردن به برنامه کودک : خوب شد ما حیوون نیستیم . من اینقدر دوست دارم که آدم باشم . اصلا دوست ندارم حیوون باشم !
+ شیوا گوشی تلفن رو برداشت و زود خداحافظی کرد و قطع کرد و به من یا مادرش نداد . مادرش گفت : چرا قطع کردی ؟؟؟ گفت : خوب زن بود . مادرش گفت : زن که اشکال نداره . شیوا : خوب زن بزرگ بود . من که زن بزرگ نیستم . من بچه ام . خوب من حوصله ندارم باهاش حرف بزنم !!!
شیوا
: بابا ! بریم مهمونی ؟ شمردم 20 بار گفت . گفتم
: بریم خونه همسایه . گفت
: نه . یه جای دورتر بریم . میخوام جوراب شلواری و اینا بپوشم !!! خونه همسایه که همیشه میرم . -
شما (
ویرایش |
حذف)
نظر
+ شیوا چند روزی بود دندونش لق شده بود . هی می گفت : منو ببر دندون پزشکی . شیوا : یا باید داروخونه بیهوش کننده بخری به من بزنی بعد دندونمو بکشی یا باید ببری دندون پزشکی !!!
داشتم میرفتم بازار . شیوا
: منم میام . گفتم
: تو که پادرد داشتی . شیوا
: همیشه یه ذره پام خوب میشه - درد میاد - خوب میشه - درد میاد !!! -
شما (
ویرایش |
حذف)
نظر
+ دختر بزرگم گفت : خواب بد دیدم . خواب یه معلم بداخلاق دیدم با من بد شده بود . شیوا : آخ جون !!!
+ شیوا : این شیر استاندار ( استاندارد ) داره . مامان ! این بخاری خوبه . می تونی روشن کنی . یخچال هم استاندار داره . مادرش گفت : اگه نداشت چیکار باید بکنیم ؟ شیوا : نخریم ... اگه استاندار نداشته باشه نباید استفاده کنیم . باید بدیم به کسی !!!
+ یه بار لیمو شیرین بم خریدم . اصلا تلخی نداشت . شیوا که خیلی خوشش اومده بود گفت : از همه میوه ها بیشتر از اینا می خریدی !
شیوا در مورد پیش دبستانی ابهاماتی داشت . پرسید
: مامان ! سوالای سخت هم می پرسن ؟ مادرش گفت
: آره . شیوا
: اگه بلد نباشم چی میشه ؟ -
شما (
ویرایش |
حذف)
نظر
+ شبکه پویا داشت حدیثی رو می خوند مبنی بر پذیرش عذر کسی که معذرت خواهی می کنه . شیوا : مامان ! یعنی من کار خوبی کردم که دوستم گفت " ببخشید " ببخشیدشو قبول کردم ؟
شیوا
: برم کوچه پیش دوستام ؟ مادر
: کوچه ای شدی اینقدر کوچه میری ؟ خونه بمون . شیوا
: آخه خونه حال نمیده . بیرون حال میده !!! -
شما (
ویرایش |
حذف)
نظر
+ شیوا : من هر موقع میرم مدرسه خانوممو می بینم علق ( سوره علق ) یادم میاد شما رو می بینم یادم نیست . نمی دونم خانوممون چی داره که می بینمش یادم میاد !!!
+ شیوا : دوستم گفت " من کوچیک بودم شیرینی و شکلات زیاد می خوردم" گفتم نباید می خوردی چون دندونت درد می گیره . الان هم دندونش درد می کنه . من بهش یاد دادم . بعد گفتم هر موقع چیزیت شد بیا از من بپرس !!!