سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شیوا می پرید رو گردن مادرش . مادرش گفت : نکن . گردنم درد می گیره . شیوا : گردن من چرا درد نمی گیره ؟!!
^ 94/7/17 - تغییر : [‍*محب] 94/7/17
- نوسازی - نظر

+ شیوا شعری که در پیش دبستانی یاد گرفته بود می خوند : کی به ما خواب داده آفتاب و مهتاب داده ... جواب تو آسمونه - خدای مهربونه . دامادمون گفت : تو آسمونه ؟ همه جا هست . معلمت بلد نیست . شیوا در حالی که تو بغل داماد بود و اذیتش می کرد گفت : نخیرم . من میرم تو مدرسه میگم من یه داداش باحال دارم انقدر خوشگل و باحاله . انقدر خنده داره شما بیاین تماشاش کنین !!!
^ 94/7/17 - تغییر : [‍*محب] 94/7/17
- نوسازی - نظر
کیف پول مادرش رو برداشت و به دامادمون پول می داد و می گفت : داداش جان برای خودش خوراکی ( چیپس و پفک ) بخره . گفتم : مریض میشه . گفت : اشکال نداره . اون که نمیره مدرسه . من میرم مدرسه . من اگه مریض بشم نمی تونم برم مدرسه اون که مدرسه نمیره !!! - شما (ویرایش | حذف)

شیوا رو به دامادمون : من دعا می کنم 3 قلو دنیا بیاری !!! - شما (ویرایش | حذف)

شیوا رو به دامادمون : من دعا می کنم 3 قلو دنیا بیاری !!! - خاطرات دکتر بالتازار - .:پگاه:.


نظر

+ شیوا : 2 قاصدک فرستادم برای مامان . یکی تنبل بود یکی تنبل نبود . یکی خیلی تنبل بود . افتاد !!! ( حالا یه دقیقه مادرش رفته بود تا سر کوچه خرید کنه )

+ شیوا : بابا بیا . هر کی درگوش کسی حرف مهمی بگه میره جهنم . حرف مهمی نگه نمیره جهنم !!!
^ 94/7/17 - تغییر : [زیر سایه آفتاب] 94/7/17
- نوسازی - نظر

+ شیوا : کی ؟ خانمم گفت : تو . شیوا : تو بده - شیوا ... هه . تو بده - شما !!!
^ 94/7/17 - تغییر : [نگارستان خیال] 94/7/17
- نوسازی - نظر
خانمم گفت : شیوا خیلی به حرف معلمش اهمیت میده . دیروز چشمش داشت از خواب می رفت نمی خوابید چون معلمش گفته بعد از ظهر نخوابین تا شب خوابتون ببره . - شما (ویرایش | حذف)

خانمم گفت : دیروز شیوا نیم ساعت شبکه پویا دید و پرسید " 2 ساعت شد ؟ . معلممون گفته هر کی زیاد تلویزیون ببینه چشم خوشگلش از بین میره " . - شما (ویرایش | حذف)

نظر

+ شیوا : خانوممون گفت باید به پدر مادرا احترام بذاریم . گفتم : چه جوری ؟ گفت : بهشون گل بدیم . این احترامه دیگه . دسته گل بدیم ... کت بخریم برای بابا . برای مامان دامن . بابا از سرکار میاد براش چایی بیاریم . این میشه احترام .
^ 94/7/16 - تغییر : [شمیم دوست] 94/7/16
- نوسازی - نظر
همش به نفع بابا حرف زده... - شمس الظلام

فقط چایش اختصاصی بود . - شما (ویرایش | حذف)

ای جان - 2-عشق ونفرت

شیوای ِ شیرین زبون - شمیم دوست

نظر

+ عصر بود . شیوا : بابا ! میشه امشب زود بیایی ؟ تعطیلی ؟ تعطیل باشی بهتره . به نظرم تعطیل باشی بهتره .
شیوا صبح ها میره پیش دبستانی . شیوا : از این به بعد شما صبح برنامه کودک ببینین من بعد از ظهر ها !!! - شما (ویرایش | حذف)


نظر

+ خانم گفت : اگه غذاتو نخوری تو رو نمی برم مهمونی . شیوا : میرم به معلمم میگم که مامانم بلد نیست . همش میگه " تو " . تو خیلی حرف بدیه !!!
^ 94/7/15 - تغییر : [گلبانگ سربلندی] 94/7/16
- نوسازی - نظر

+ شیوا رو به دامادمون : چقدر شلوارت به رنگ مدرسه من می خوره - شلوار مدرسه من !

+ شیوا : بابا بلدی با پاستیل های من گنجشک درست کنی ؟ بابا بلدی ؟ بلدی ؟ گفتم : آره ولی خوشم نمیاد ( دستمو به پاستیل آلوده کنم ) . شیوا : باید درست کنی چونکه دلمو آب کردی . گفتم : من کی دلتو آب کردم ؟؟؟ گفت : گفتی بلدی دلم آب شد !

^ 94/7/9 - تغییر : [محقق دانشگاه] 94/7/9
- نوسازی - نظر
ماشالله - قافیه باران


نوشته شده در  دوشنبه 94/7/20ساعت  8:3 صبح  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]