سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سر سفره بودیم . گفتم : باید به نون احترام بذاریم . اول خورده ها رو بخورین . دوست شیوا ( 6.5 ساله ) : نخیرم . باید به خدا احترام بذاریم . مگه کی از خدا بهتره ؟
^ 94/7/2 - تغییر : [قافیه باران] 94/7/2
- نوسازی - نظر
غذام زود تموم شد . دوست شیوا : چرا غذاتو زود خوردی ؟ خدا گفته " هیچکی نباید غذاشو تندتند بخوره . دلش درد می گیره " ! - شما (ویرایش | حذف)

دوست شیوا : شیوا ! این همه حرفای ما رو می نویسه . خانمم گفت : آره . حرفای خوبو می نویسه تو اینترنت میذاره . الان همه شما رو می شناسن . دوست شیوا : مردم جاهای دیگه که ما رو نمی شناسن . - شما (ویرایش | حذف)

نظر

+ شیوا داشت از قول عروسکش حرف می زد : مامان من شهرستانه . بعد از من پرسید : بابا ! شهرستان دوره ؟!!
^ 94/7/2 - تغییر : [*:.نرگس بانو.:*] 94/7/2
- نوسازی - نظر
گفتم : لامپ های اضافی رو خاموش کنین . شیوا : نه . فقط یکی روشن باشه . فقط 2 تا . الان 3 تا روشنه . 3 تا اشکال نداره که !!! - شما (ویرایش | حذف)

کامیون حمل زباله اومد تو کوچه ما . شیوا که دم در بود گفت : این آشغال فروشه ؟!! - شما (ویرایش | حذف)

نظر


+ شیوا : دستشویی دارم . گفتم : برو . گفت : می ترسم . گفتم : ترس نداره . گفت : ( دستشویی ) ندارم ! گفتم : هر کی دستشویی نره کلیه اش خراب میشه . شیوا : کی گفته ؟ گفتم : من . گفت : کی گفته ؟ گفتم : من . گفت : کی توضیح داده ؟ ... کی نوشته ؟ ... کی رفته خونده ؟!!
^ 94/7/2 - تغییر : [شمس الظلام] 94/7/2
- نوسازی - نظر
شیوا : من انگشتمو کردم تو این ( مدادتراش ) اینجوری کردم خون اومد . گفتم : چرا ؟ گفت : فکر می کردم باحاله !!! بابا ! دیگه دستمو تو تراش نکنم ؟ - شما (ویرایش | حذف)

شبکه مستند داشت مار چمنزار رو نشون می داد که زبونش از دهنش بیرون بود و داشت تکونش می داد . شیوا : مار . مار . ماره چقدر بی ادبه زبون درازی کرد !!! - شما (ویرایش | حذف)

نظر

+ شیوا : خوب خانوم استرانگ ! من برم آرایشگاه موهامو خوشگل کنم - خودمو خوشگل کنم !
^ 94/7/2 - تغییر : [شمس الظلام] 94/7/2
- نوسازی - نظر
4 روز مونده به شروع سال تحصیلی . شیوا باید بره پیش دبستانی . شیوا: مامان ! پاک کن مدرسه ام استفاده شده باشه قبول نمی کنن ؟!! - شما (ویرایش | حذف)

شیوا : مامان همیشه عوض می کنه . اول گفت 3 روز دیگه میرم مدرسه . بعد گفت 4 روز . بعد گفت 5 روز . بعد گفت اینقدر ( با دستاش 6 رو نشون داد ) . گفتم : به خاطر عید قربان و روز جمعه است که پیش دبستانی دیرتر باز میشه . - شما (ویرایش | حذف)

نظر

+ تلویزیون در حال پخش دعای عرفه ( انا الذی اسات = من کسیم که گتاه کردم ) . شیوا : چرا اون گناه کرده ؟ الکی میگه گناه کردم . الکی گریه می کنن یا واقعی ؟؟؟ مادرش گفت : واقعی . شیوا : واسه کی ؟ مادر : برای خدا . برای امام حسین . شیوا : دلشون واسش تنگ شده . خوب منم دلم واسه امام حسین تنگ شده .
^ 94/7/2 - تغییر : [شمس الظلام] 94/7/2
- نوسازی - نظر

+ گفتم : گوشیم کو ؟ شیوا : من گمش کردم ( قایمش کردم ) !!!
^ 94/7/2 - تغییر : [شمس الظلام] 94/7/2
- نوسازی - نظر


+ با هم رفتیم مسجد . یه مهر بزرگ برداشت و گفت : نماز بزرگ برداشتم !!!

خدیجه (بچه همسایه ) 3 سالشه و خیلی تند و درهم حرف می زنه . شیوا : من اصلا حرفای اینو نمی فهمم . چه علتی داره که من حرفای اینو نمی فهمم ؟؟؟

نوشته شده در  دوشنبه 94/7/6ساعت  8:14 صبح  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]