سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یه گربه بچه تو حیاط گیر افتاد . به سمت در دوید و از میون نرده ها پرید تو خیابون . گفتم : چه خوب پرید . شیوا : ماشاءالله بگو !!!
^ 94/5/30 - تغییر : [سرزمین رویا] دیروز 6:32 عصر
- نوسازی - نظر
شیوا در مورد راه افتادن آسانسور گفت : وقتی درش بسته میشه زلزله میاد . آره ؟!! - شما (ویرایش | حذف)

آب پاشیده شد رو دستش . شیوا : اه . بارون ریخت دست بیچاره ام خیس شد !!! - شما (ویرایش | حذف)

نظر

+ دهنش پر شده بود . شیوا : دندون جلوییم نمی تونه خیار بجوه !!!
^ 94/5/30 - تغییر : [سرزمین رویا] دیروز 6:32 عصر
- نوسازی - نظر

+ شیوا : لا لا لالا لا لا . چرا دماغ بابا از همه ما بزرگتره ؟!!
^ 94/5/30 - تغییر : [سرزمین رویا] دیروز 6:32 عصر
- نوسازی - نظر
واقعا چرا؟ - عمو آیینه سکندر

نظر

+ یه خانوم رو تو خیابون دیدیم . شیوا : بابا ! این خانوم لباسش ( مانتوش ) شبیه مامانه . دوقلو ان ؟!!
^ 94/5/30 - تغییر : [سرزمین رویا] دیروز 6:31 عصر
- نوسازی - نظر

+ ازش پرسیدم : شیوا ! اون آقائه از تو چی پرسید در باره چوب ؟ گفت : یادم نیست . سوال پیچش کردم . گفت : انگار هر روز باید بره تو کامپیوتر ... صبح ها برو آ . بعد از ظهر آدم حال نداره !!!
^ 94/5/30 - تغییر : [سرزمین رویا] دیروز 6:31 عصر
- نوسازی - نظر
مرکز تست هوش : آقا : چوب رو با چی می چسبونن ؟ شیوا : نمی دونم . بعدا بهش گفتیم : می گفتی میخ . گفت : ندیدم کسی درختو ( چوب رو ) با میخ بزنه !!! گفتم : با چسب چوب هم میشه . هر کدوم یه خوبی هایی داره . یه کاربردایی داره . گفت : چسب چوب تمام میشه ولی میخ اصلا تموم نمیشه ! - شما (ویرایش | حذف)

به ما بازی هایی یاد داد تا با شیوا بازی کنیم . مثل کلمات مرتبط ( دست و پا - چشم و ابرو ... ) بهش گفتیم : میخ . گفت : گوشت کوب !!! خنده مون گرفت . آخه ما تو خونه همه کارا رو با گوشت کوب انجام می دیم و چکش نداریم . - شما (ویرایش | حذف)

ماشاءالله لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظیم - کمی درنگ بایدم...

نظر

+ شیوا : میشه نماز مغرب عشا رو نخونیم ؟ خانمم گفت : خدا چی میگه ؟ ... ظهر خوندی ؟ شیوا : آره . خانم : خوب نخون . بهش اشاره زدم . خانم : بابا میگه بخون . شیوا : خدا میگه فردا بخون !!!
^ 94/6/2 - تغییر : [اسپایکا] دیروز 5:34 عصر
- نوسازی - نظر

+ نزدیک غروب روز دوشنبه بود . شیوا : مامان ! ناخون گیر کو ؟ مادرش گفت : آفرین دخترم روزهای مستحب رو می دونه . دختر بزرگم : شب شد ( 8 شب . مکروهه ) . شیوا : شب نشد . یه کم روزه .
^ 94/5/28 - تغییر : [2-شبستان] 94/5/28
- نوسازی - نظر
شیوا : من و مامان و بابا ثباب کردیم . گفتم : چرا ؟ گفت : چون ناخون گرفتیم امروز ( روز دوشنبه ) . - شما (ویرایش | حذف)

نظر

+ شیوا : کاشکی باباها سر کار نمی رفتن با بچه ها بازی می کردن !!!
^ 94/5/28 - تغییر : [2-شبستان] 94/5/28
- نوسازی - نظر
شیوا : کاشکی بابا سر کار می رفت ماشین می خریدیم همه جا می رفتیم باهاش . دیگه پول نمی دادیم ( بعنوان کرایه ) ... می رفتیم بوستان علوی - بوستان نرگس . - شما (ویرایش | حذف)

نظر

+ شیوا : مورچه ها هم حرف می زنن ؟ گفتم : آره . شیوا : تو صدای مورچه ها رو می شنوی ؟ گفتم : نه . فقط پیامبرا و اماما حرف مورچه ها رو می فهمن . حرف مورچه - شیر - پرنده ها - ... گفت : وقتی یه امام می میره - یه امام به دنیا میاد مگه خدا مدرسه داره بهشون درس یاد میده ؟!!
^ 94/5/28 - تغییر : [DARYAEI] 94/5/28
- نوسازی - نظر
شیوا : پیامبرا چه جوری حرف مورچه ها رو بلدن ؟ گفتم : خدا بهشون یاد داده . گفت : چرا به ما یاد نمیده ؟ - شما (ویرایش | حذف)

نظر

+ شیوا : چه باحال . ما دو تا زبون داریم . زبون گندهه مامان زبون کوچیکه میشه !!!
^ 94/5/28 - تغییر : [آدم آهنی] 94/5/28
- نوسازی - نظر

+ داشتیم می رفتیم سر کوچه . گفتم : بیا تو آفتاب . شیوا : سیاه میشم میرم حمام ( باز هم سفید و ) خوشگل نمیشم ! گفتم : یه کم آفتاب خوبه . از آفتاب ظهر باید پرهیز کرد . گفت : خوب من گرماییم گرمم میشه .

+ شیوا : من مورچه ها رو اذیت می کنم . گفتم : نباید این کارو بکنی . شیوا : مورچه ها غذای ما رو اسراف می کنن !!! گفتم : یعنی چی ؟ گفت : ما پلویی که برای گنجشک ها می ریزیم مورچه ها اسراف می کنن ( می خورن ) . ما برای گنجشکا می ریزیم نه مورچه ها .

+ شیوا داشت با شارژر بازی می کرد . گفتم : نکن . تو اینهمه اسباب بازی داری . گفت : ندارم . به کمدش اشاره کردم و گفتم : اونا کمه ؟ گفت : همش با اونا نمیشه بازی کرد !

بهتره همه اسرار دخترتونو فاش نکنید روی دستتون میمونه هااااااااااااااااااااا - ‍‍‍‍* راوندی *

دو تا اسباب بازی آورد و گفت : بیا بازی کنیم . بعد از قول عروسکش می گفت : شیوا خیلی مهربونه . یه عالمه اسباب بازی داره . اسباب بازی هاشو قایم کرده به دوستش نمیده که اون خراب کنه !!! - شما (ویرایش | حذف)

خخخخخخ عکس دخترتو بزار اینجااااااا خیلی بامزسسسسس - ♥آیداجون..

نوشته شده در  چهارشنبه 94/6/4ساعت  12:8 عصر  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]