وقتی از فروشگاه اومدن گفت : بابا ! ما یه چیزایی خریدیم " گوشت ... ماهی ... " دلت حتما میخواد .
+ خانم : مگه نباید وارد اتاقی میشی در بزنی ؟ شیوا : اینجا که اتاق نیست آشپزخونه است .
+ شیوا به دندون جلوش دست می زد . می گفت : دندونم تکون می خوره . دوستم گفت" تو زشتی من خوشگلم که دندونم افتاده " . منم میخوام دندونم بیفته خوشگل بشم !!!
+ شیوا : بزرگا باید به حرف بچه ها گوش کنن نه اینکه بچه ها به حرف بزرگا گوش کنن . دیگه عوض شده !!! مگه تو نمی دونی ؟
+ شیوا : چرا ( شبکه پویا ) صبح ها فیلم های پسرونه میده ؟ تلویزیون داشت فیلم هیجانی نشون می داد . گفتم : دخترم ! خاموش کن . گفت : خب چرا صبح ها فیلم های بد میده ؟
+ شیوا رو دعوا کردم . خیلی بهش برخورد . توقع نداشت . گفت : من از این به بعد زود شوهر می کنم . همیت الان !!!
+ میخواستیم صبح فردا بریم سفر . شیوا : تو برو ساکتو ببند . واقعا که . زنا باید اینقدر کار کنن مرد نباید کار کنه ؟؟؟
+ شیوا : هر کسی چشاش برزقی باشه به اون میگن برزق . می دونستی ؟ آره بابا ؟ می دونستی ؟ گفتم : نه . گفت : مگه کسی تا حالا بهت نگفته بود ؟!!
+ شیوا با کنترل تلویزیون رو خاموش کرد تا حواسم کامل به اون باشه . گفت : اخبار اصلا تو دنیا خوب نیست . من اخبارم بهتر از اخبار تلویزونه !!!
نوشته شده در پنج شنبه 94/5/22ساعت 11:16 صبح  توسط شیوای بابا
نظرات دیگران()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ