شیوا رو به من : مادرجون مادرشوهر توئه ؟!! گفتم : هوم ؟؟؟ گفت : مادر شوهر تو کیه ؟ بگو . مادرشوهر تو کیه ؟!!
+ شیوا رو به من : خدا تو رو شبیه ما نآفریده . لب شما خوشگل تر از لب منه . لب شما بنفشه . تو رژ لب زدی ... لبمونو عوض کنیم !!!
شیوا
: شما زن و شوهرید دوقلویید . چون چشاتون روشنه - قهوه ای هم هست !!! -
شما (
ویرایش |
حذف)
+ شیوا : با کی حرف می زدی ؟ مادرش گفت : با خودم . شیوا : مگه یکی مثل خودت تو خودت هست ؟!!
شیوا
: دستت خونه . نگاه کردم و گفتم
: کو ؟ گفت
: گولت زدم . هه هه . -
شما (
ویرایش |
حذف)
+ شیوا : کجا میری ؟ سر کار ؟ گفتم : آره . شیوا : اه . زیاد توپ بازی نکردیم . ساعت چند میای ؟ ساعت 12 و 13 ؟!!
داشتیم بازی می کردیم . خانمم هی از من سوال می کرد . شیوا
: بابا همیشه هست توپ بازی همیشه نیست . من یه بار دارم با بابا بازی می کنم اما تو همیشه پیش بابایی !!! -
شما (
ویرایش |
حذف)
+ شیوا : این مغز نداره تو کله اش بادکنکه . این مغز نداره فقط کله اش بادکنکه . کله بادکنکی . کله بادکنکی . هه هه !!!
+ شیوا : این خونه رو قرض بدیم یه خونه دیگه بخریم از بس که پله داره میره بالا . اقلا اگه حیاط داشت خوب بود !!!
+ شیوا پیراهن و شلوارم رو پوشید و گفت : از این به بعد من باباکوچیکه هستم تو بابابزرگه !!! چون صدای من دخترونه است اگه من مرد یا پسر هم باشم صدام دخترونه همون هست !!!
+ شیوا : بابا ! تو اصلا نمیذاری من بیام سر کارت کار کنم . تو خیلی بدی که نمیذاری بیام سر کارت !!!
+ شیوا از دست فاطمه به فریاد اومد : اه . روانی گرفتم . سرم رفت . سرم رفت . سرم رفت !!!
فاطمه
: من امروز تو پارک خیلی عرق کردم . شیوا
: منم خیلی عرق کردم منو حساب نمی کنی !!! -
شما (
ویرایش |
حذف)
+ گفتم : بیا غذا بخور . شیوا : من که حوصله غذا رو ندارم غذای بی مزه !!!
شیوا داشت تو تمیز کردن خونه کمک می کرد . شیوا
: جاروخنداز ( خاک انداز ) برا من بیار !!! -
شما (
ویرایش |
حذف)
گفتم : فردا بریم خونه داداشی . شیوا : نریم خونه داداشی زشت !!! خونه داداشی خیلی زشته .
