سفارش تبلیغ
صبا ویژن

+ شیوا داشت برای خودش می خوند : خانه ما کوچک است اما یه جای کوچک ... 3 با تکرار کرد . بعد گفت : من دارم اتاقمو مرتب می کنم زرافه کوچولو هم داره به من کمک می کنه . بیا زرافه کوچولو با هم کارامونو بکنیم !!!
^ 94/2/27 - تغییر : [امید هستم!] دیروز 7:58 عصر
- نوسازی - نظر


+ فاطمه ( دختر بزرگم ) : وسط غذا حرف نزن . اگه سال دیگه مدرسه بری وسط غذا حرف بزنی معلم نمره تو کم می کنه . شیوا : بکنه . میرم یه مدرسه دیگه !!! 
^ 94/2/27 - تغییر : [اسپایکا] دیروز 4:16 عصر
- نوسازی - نظر
شیوا تو گوشی یه بازی رو آورد و گفت : اسکلت پا رو ( نگاه کن ) . اسکلت پا همینجوریه ... انگشت کوچیک .. انگشت بزرگ !!! - شما (ویرایش | حذف)

شیوا در باره فاطمه : مامان ! همین الان بیرونش کن . جهیزیه اش تموم شده !!! مادرش گفت : تو دلت براش تنگ نمیشه ؟ شیوا : خوب میرم خونه شون با بچه اش بازی می کنم !!! ( فکر می کنه بچه یه روزه بوجود میاد ) - شما (ویرایش | حذف)

نظر

+ یه سوسک داشت روی سقف راه می رفت . شیوا : نمی افته برعکسیه ؟ چرا ما برعکسی میشیم راه بریم می افتیم ؟؟؟ اون خیلی قویه . من نمی تونم برم . اون قویه . همه آدما رو می گزه !!!خانمم گفت : برو برعکس بشو . شیوا : من نمی تونم . خدا آدما رو جوری درست کرده که بیفتن !!!
^ 94/2/27 - تغییر : [اسپایکا] دیروز 4:15 عصر
- نوسازی - نظر

+ شیوا داشت برنامه کودک " لیون " رو می دید . پرسید : غذای شیر چیه ؟ گفتم : گوشت . گفت : گوشت خالی ؟؟؟ گفتم : آره دیگه . پس میخواستی با چی بخوره ؟ گفت : با نون و پنیر - برنامه کودکی !!! ( یعنی تو عالم خیال )
^ 94/2/27 - تغییر : [*:.نرگس بانو.:*] دیروز 3:26 عصر
- نوسازی - نظر

 


+ رفتیم خونه شمال . دیدیم که دزد زده بود بهش . شیوا : مامان ! حرفای دزد نزنین من بتونم برم دستشویی . بابا ! حرفای دزد نزن . مامان ! بیا تو ( توی دستشویی ) من نترسم !!!
^ 94/2/26 - تغییر : [امید هستم!] 94/2/26
- نوسازی - نظر
شیوا : کاشکی رد پای دزد بود با کفشاش . بعد از رد پاش می رفتیم با ذره بین می رفتیم تا برسیم به خونه اش . بعد خودمونو شبیه دزدا می کردیم در می زدیم . بعد چیزایی که دزدیده بود می گرفتیم . فهمیدی ؟!! - شما (ویرایش | حذف)

شیوا : دزدا چقدر زرنگن ... دزدا چقدر قوین ... دزد چقدر شیطون بود !!! - شما (ویرایش | حذف)

شیوا : دزدا چطوری از دیوار می تونن برن بالا ؟ مادرش گفت : چون ورزش می کنن . شیوا هم شروع کرد به ورزش کردن و گفت : میخوام قوی بشم ! - شما (ویرایش | حذف)

یه چاقوی کوچیک ضامن دار توی خونه مون پیدا شد . شیوا : چاقوی دزدا رو دیدم . تا حالا نمی دونستم چاقوی دزدا چه شکلیه . الان فهمیدم . خانمم گفت : معلوم نیست مال اون باشه . شیوا : خدا کنه که چاقوی دزدا باشه !!! - شما (ویرایش | حذف)

نظر

+ شیوا چن تا لاک ناخن رنگ و وارنگ داره . شیوا : مامان ! این لاکا ضرر داره ( سمیه ؟ ) . مادرش گفت : نمی دونم . شاید . شیوا : منم اصلا نمی اندازمشون دور !!!
^ 94/2/26 - تغییر : [امید هستم!] 94/2/26
- نوسازی - نظر
شیوا برنامه " اکیو سان " رو دید و پرسید : مامان ! چرا ما فکرمون صدادار نیست ؟!! - شما (ویرایش | حذف)



نظر

 


+ خانمم داشت دعای روز 27 رجب رو می خوند : یا من عفی و تجاوز ! اعف عنی و تجاوز یا کریم . شیوا : چرا انگلیسی حرف می زنی ؟!!
^ 94/2/26 - تغییر : [امید هستم!] 94/2/26
- نوسازی - نظر

+ رفتیم مغازه های بیرون شهر آمل - توی جاده . انواع ترشی و مربا و صنایع دستی و جارو و ...داشت . شیوا کلوچه رو گذاشت و می خواست به جاش یه اسباب بازی بخره . من موافقت نکردم . شب که شد شیوا موقع خواب به ما پشت کرد و با قهر گفت : شما همه تون فاطمه رو از بچگی بیشتر ( از من ) دوست داشتین . گفتم : چرا ؟ گفت : چونکه تو واسه من جوجه تیغی ( یو یو ) نخریدی .
^ 94/2/26 - تغییر : [امید هستم!] 94/2/26
- نوسازی - نظر
چند جای دستش رو پشه زده . شیوا : آخ میخاره . خوب نمیشه . آی کمک . چیکار کنم ؟ آی . هوء هوء . میخاره . - شما (ویرایش | حذف)

نظر

+ شیوای 5.5 ساله : مامان ! 2 به 3 چند می شود ؟ مادرش گفت : دو سوم . شیوا : اوهو . مادر : بعلاوه رو میگی ؟ میشه 5 . شیوا : 6 به 9 چند می شود ؟ بعلاوه چند می شود ؟!!

^ 94/2/26 - تغییر : [امید هستم!] 94/2/26
- نوسازی - نظر
شیوا : نگاش کنید نگاش کنید به پاهاش نگاش کنید !!!

نوشته شده در  سه شنبه 94/2/29ساعت  2:32 عصر  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]