سفارش تبلیغ
صبا ویژن
                                           یا رب

شیوا توی رختخواب با صدای آروم با خودش حرف می زد : بابا و مامانم .
گفتم : چی گفتی ؟
  نمی گفت .
با اصرارم گفت : گفتم " مامان بزرگ و بابا بزرگ برا من مهمن با بابا مامانم " .

شیوا : مامان ! پول دستت رسید برام زنجیر بخر .
  بعد ادامه داد : مامان واسه گرده بندم میخواد زنجیر بخره !!!
فاطمه : پلاک . میگه " گرده بند " . هه هه هه .
 
فاطمه : گردن بند نه گرده بند .
شیوا : نه . گرده بند . من درست میگم . تو دروغ میگی !!!

شیوا : بابا ! اون فیلم که هر روز می بینی - دامپزشکان - ( سریال در حاشیه ) چه خنده دار بود اون مرده .
         2 تا دست داشت ( دو جفت دست ) . چرا ما دو تا دست نداریم ؟!!

 شیوا نفس عمیقی کشید و گفت : مامان ! بوی تو پیچیده . من داشتم می خوابیدم که بوی تو رو فهمیدم .
 
شیوا رو به من : چرا بوی عرق نمیدی . من عاشق بوی عرقم !!!

گفتم : برای خواب اول به دوش چپ و بعد از مدتی به دوش چپ بخوابین .
شیوا به این دستور عمل کرد ولی خوابش نبرد
و گفت : من چپ و راست نمی خوابم خوشم نمیاد . هر طرف بخوابم دردم میاد . من به کمر ... به پشت می خوابم !!!
 
شیوا : کاشکی من بزرگ بودم می رفتین روی کمرم . مامان کمرم درد می کنه . مامان کمرم درد می کنه .

گفتم : بخواب . چرا نمی خوابی ؟ دیر وقته . گفت : چون تو صبح با من بازی نمی کنی .

شیوا تو حیاط زمین خورد و 2 تا از دندوناش لق شد .

دندونا تو لبش فرو رفته بود .

نمی تونست غذا رو بجوه .

چیزای آبکی می خورد .

گفتم : الان میخوام برم مغازه برات خوراکی بخرم .

  شیوا : بابا ! اون چیزی که می خری من نمی تونم بخورم . برو مغازه دکتری یه چیز بخر !!!

 94/2/4  

نوشته شده در  دوشنبه 94/2/7ساعت  8:52 صبح  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]