سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یه جای کبود - بارون میومد جرجر پشت خونه هاجر . یکی در زد گفت کیه درمی زنه خونه خاله درمیزنه ؟ منم گنجشک طلا داره بارون میاد جرجر پشت خونه هاجر بعدش مامان هاجر درو باز کرد اون رفت مبلشون خوابید . یه اون دفعه یه خروس گنده - خروس کوچولو طلا مرغ طلا اومده بود در زد .کیه این موقع شب در می زنه در خونه خاله در میزنه ؟ من خیس شدم . میشه بیام خونه شما بخوابم ؟ آره . بعد یکی در زد . کیه در میزنه . منم گاو
منم گاو پشت طلا . دست دارم گوش دارم میشه بیام پیش تو بخوابم ؟ گفت : میشه . بعدش اومد . گفت : سگ واق واق . میشه پیش شما بخوابم ؟ گفت : آره . بعدش دوباره در زد . کلاغ - کلاغ آبی . گفت : بارون اومد . بعدش مامان هاجر درو باز کرد کلاغه اومد خوابید . تموم شد . 92/5 - شیوا بالتازار

مادر شیوا داشت براش قصه می گفت : جوجه های خاله زهره مردن . شیوا : شهید شدن ؟!! مادر : نه . شیوا : کیا شهید میشن . مادر : آدما . شیوا : مامان دوست داره شهید بشه . پس کی مامان من بشه ؟!!  - شیوا بالتازار

شیوا : من مامان رو یه کوچولو دوست دارم . خانمم گفت : بابا رو چقدر ؟ شیوا : زیاد . خانم : منو کم دوست داری ؟؟؟ شیوا : نه . زیاد دوست دارم . اشتباهی گفتم !!! - شیوا بالتازار

به من هویج تعارف کرد . گفتم : من که خرگوش نیستم . گفت : اینجا مگه جنگله ؟ بخور . گفتم : از کجا گرفتی ؟ ( شسته است ؟ ) گفت : از یخچال . میوه داره ها . - شیوا بالتازار

تلویزیون رو کانال 1 بود . کنترلو داد به مادرش گفت : جومونگو بیار . من برای جومونگ بیدارم !!! ( ساعت 10 شب ) - شیوا بالتازار

نظر

+ شیوا : بابا ! بیا پیش من ببین - یاد بگیر - ببین . ببین که من چه جوری رنگ می کنم !!! 
گفتم : مامانت کو ؟ گفت : رفته پارکینگ . نترس. ترس نداره که . آدما اینجائن !!!  - شیوا بالتازار

داشت نقاشی می کرد . گفتم : این آدمه ؟ شیوا : نه منم . یه نفر - من . من چرا زشتم ؟ این من نیستم - یه نفر دیگه است !!! یه روز ( عمو اینا ) بیان اینجا . نقاشی منو بفرستن ( شبکه پویا ) . بعد بگن " نقاشی شیوا از اصفهان !!! " . - شیوا بالتازار

شیوا : بابا ! امروز صورتم و دستم داشت می لغزید ... بعد اصلاح کرد : می لرزید . می لرزید . سردش می شد !!! - شیوا بالتازار

شیوا : پربانه ها میرن روی گل عسل درست می کنن . کاشتی من پربانه بودم !!! - شیوا بالتازار

شیوا : بابا ! اسباب بازی های من بلا همه است . بلا مامان . بلا آجی . بلا تو . تو گناه داری اسباب بازی نداری !!! - شیوا بالتازار

شیوا : اگه مامان بزرگ کار بد کرد - دوسش نداشتی " سفیدبرفی " مامانت باشه !!! - شیوا بالتازار

شیوا : کاشکی 2 تا مامان داشتی . یکی سفیدبرفی یکی مادرجون یکی مامان بزرگ !!! - شیوا بالتازار

شیوا : امروز دوستم سید بود به من پول داد !!! من پولو گذاشتم خونه شون - جا گذاشتم !!! ( اون ) سیده . بعد من دیگه سید نیستم !!! ( فکر می کنه هر کی پول بده سیده ) - شیوا بالتازار

شیوا چن تا سکه 500 تومنی نو داشت . به مادرش گفت : با این 2 تا برام کفش بخر با این 2 تا لباس !!! - شیوا بالتازار

نظر

+ شیوا تکه ای از مداحی رو خوند : : خدا ! شهیدم کن ! مادرش گفت : من دوست دارم شهید بشم . تو دوست داری ؟؟؟ شیوا : نه . اگه بابا شهید نشه من شهید نمیشم !!! 
شیوا : بابا من بچه دار شدم !!! گفتم : کی هست ؟؟؟ گفت : بچه دار اونه . یه عروسک ... موش طلاییه !!! من دوست دارم بچه دار بشم . مادرش گفت : بعد بهش شیرم میدی ؟ گفت : آره . - شیوا بالتازار

شیوا : " خاکه زن " کجاست ؟؟؟ ( خاک انداز ) - شیوا بالتازار

فاطمه : " ماتیو " ( از سریال آن شرلی ) مرده مثل بابا بزرگ که مرده . شیوا : نه . تو مردی !!! - شیوا بالتازار

شیوا : فردا " ماتیو " می میره . دوستش گفت : " ماریلا" بمیره . " ماتیو " نمیره !!! ( ماتیو و ماریلا برادر و خواهر پیری بودن که سرپرستی " آن شرلی " رو پذیرفته بودن ) 92/3/3 - شیوا بالتازار

مادرش داشت ژاکت بافتنی رو تن شیوا می کرد . شیوا امتناع می کرد . لج کرده بود که : زشته این چقدر . برای پیرمرداست . این پسرونه است . مال پسراست !!! ( پیرمرد یا پسر ) - شیوا بالتازار

داشتم می رفتم سر کار . شیوا : بابا یه کم بمون - زیاد - بعد برو !!!______________شیوا : نرو سر کار . پیش من بمون . گفتم : چرا ؟ گفت : با هم حرف بزنیم یه ساعت . بعدا برو سر کار منو بگو " تو بازی کن من زود بیام " !!! - شیوا بالتازار

شیوا : داری چی کار می کنی ؟ گفتم : دارم ظرف می شورم . گفت : مگه تو مامانی داری ظرف می شوری ؟!! - شیوا بالتازار

رفته بودن مجلس روضه . موقع خروج ازدحام جمعیت باعث شد فشرده بشن . زنگ زد داروخونه و گفت : بابا ! به ما پشت دادن !!! وقتی اومدم خونه در گوشم گفت : اگه تو بودی به ما پشت نمی دادن !!! ( هل نمی دادن ). - شیوا بالتازار

شیوا : یادته عمه گفت " برات آش دهنی درست می کنم " ؟ فاطمه : آش دهنی نه " آش تهرانی " ! شیوا : بعد تو گفتی " آش دهنی خوشم نمیاد " !!! - شیوا بالتازار

شیوا : این برا کوچولوهاست . برای بزرکا نیست . کوچولوها " سن " دارن . کوچولو ها " سن " ندارن !!! - شیوا بالتازار

فاطمه : به این بچه ها میگن " تی تیش مامانی " . شیوا : خودت جیشی !!!  تابستان 92 - شیوا بالتازار

نظر

+ شیوا : چرا بالش من یخ نمیشه ؟ گفتم : یخ ؟؟؟ شیوا : فقط داغ بشه. فقط فقط خنک بشه . گرم بشه !!!

فاطمه: یه جوجه داشتم.یه روز من و بابا رفتیم مسجد گربه اومد گردنشو گرفت . بعد من خاکش کردم.مادرش گفت:مگه شما نمی دونین که جوجه رو تو حیاط نباید تنها گذاشت ؟؟؟ شیوا:اگه من جوجه داشته باشم نمیذارم تهناش بذارم.بابا! اگه من یه بار جوجه داشته باشم باخروس - تهناش نمیذارم.جوجه خالی داشته باشم تهناش نمیذارم.شماکاربدی کردین - شیوا بالتازار

 

فاطمه:من کوچیک بودم با دوستم می رفتیم پشت بوم قیربازی می کردیم.شیوا:اگه من جای شما بودم قیر بازی اصلا نمی کردم . - شیوا بالتازار

 

شیوا : من از فاضلاب بدم میاد . فاضلاب یه چاله است توش هم هیولاست . مادرش گفت : کی بهت یاد داد ؟ شیوا : خودم می دونم ! - شیوا بالتازار

 

شیوا : فاطمه ! اگه مسباک خمیردندونی قورت بدیم چی میشه ؟ فاطمه : مریض میشیم . شیوا : خون میاد ؟ فاطمه : چی خون میاد ؟ شیوا : پوست !!! - شیوا بالتازار

 

مراسم تموم شد ( سالگرد مادر یکی از دوستان - جمع دوستانه - شام : جوجه کباب ) . شیوا : خوش گذشت . به من خوش گذشت . تو هم بگو " به من خوش گذشت " . گفتم : چرا ؟ شیوا : آخه قشنگ بود ! - شیوا بالتازار

 

شیوا : بابا ! اگه یه بار دیگه من خواب باشم مامانو دعوا کنی میدونم چی کار کنم !!! گفتم : چی کار می کنی ؟ گفت : دعوات می کنم . - شیوا بالتازار

 

شیوا : اگه یه کار خوب کنی من بهت نمره بیست میدم . اگه پول ( به من ) بدی !!!

نوشته شده در  یکشنبه 92/12/4ساعت  9:50 عصر  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]