سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از سلمونی اومدم خونه . شیوا : باباجون بروآینه نگاه کن قشنگ شدی . برو نگاه کن 

356 روز و 0 ساعت قبل - آخرین تغییر : [زهرا -شاپرک] 355 روز و 11 ساعت قبل

sajede، زهرا -شاپرک

ساعت 2 و 15 دقیقه ی شب بود . گفتم : تو نمی خوابی ؟ شیوا گفت : می خوابم گفتم :کی ؟ گفت : 2 بار !!! -خاطرات دکتر بالتازار

کاغذ و خودکار آوردم . شیوا : یه گربه بکیش . کشیدم . گفت : یه آدم بکیش . کشیدم براش . گفت :این گربه از آدمه می ترسه !!! - خاطرات دکتر بالتازار


نوشته شده در  جمعه 92/9/29ساعت  8:56 عصر  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]