هو
شیوا : میگم که سلام . خوبی ؟
میخوام زیاد بگم .
گفتم : بگو .
گفت : سلام . خوبی ؟
اسباب بازی های من خوبن . یخچال دارم . چرخ خیاطی . اتوبوس دارم .
پدر مادرم هم خوبن . منم خوبم . اگه دوست داری بیا نداری نیا !!!
همین .
یکی دیگه هم بگم ؟
گفتم : نه . اینو بیشتر کن .
گفت : این زیاده ؟!!
گفتم : نه .
گفت : این کمه ؟ کم گفتم اینو ؟؟؟
دیگه حرف ندارم برا هیشکی . همین بود کوثر و خاله زهره .
دیگه حرفی ندارم . حرفام تموم شد دیگه .
گفتم : تو با خاله زهره حرف می زنی نمیگی علیرضا کجاست ؟ مریم کجاست ؟
گفت : بلد نیستم !!!
بعد ادامه داد : چرا مامان برام سک سک نمی خره اعصابم خورد شد . من میخوام سک سکمو ببینم . اه !!!