اول صبحی نور خورشید از پنجره میزد تو اتاق .

شیوا  : خورشیدو خاموش کن بخوابیم !!! وااااای

پنج شنبه 24/12/91 10:55 عصر

*رضا* ♥، رها-آزاد، ... 10 فرد دیگر ... فاطمه حکاکان، شاعر پروانه ها

_______________________

شیوا : بابا نگاه ! شلوارمو قیچی زدم .

          بابا ! به مامان بگو دیگه به من قیچی نده !!! وااااای

_______________________

خانمم برای شیوا عروسک خرید .

اعتراض کردم که : عروسک نداشته باشه بزرگ نمیشه ؟

 شیوا : اه . عروسک داشته نباشی - داشته نباشه - داشته باشم !!! وااااای

_______________________

شیوا : جوجه جوجه طلایی - نوک نوک طلایی !!! وااااای

خدا حفظش کنه .... - ♥افروز بانو

من و دوستانم تو پیام رسان خاطرات شیوا رو می خونیم گاهی یکی از بچه ها اشتباهی می کنه تو حرف زدن , اون یکی سریع میگه : شیوا شدی !  ان شا الله خدا حفظش کنه - قلمدون

 - *ابرار*

سومیه شیوا هنگ کرده خداحفظش کنه - ××بلای آسمونی××

من روزهایی که تا ظهر خوابم:شیوا : خورشیدو خاموش کن بخوابیم !!! - تشنه...

 - محمدمهدی .رفاطمه حکاکان

سومیه شیوا هنگ کردهخداحفظش کنه - ××بلای آسمونی×× - 0098


نوشته شده در  شنبه 92/9/30ساعت  9:56 صبح  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]