شیوا( 3 ساله ) میخواست رو بالش من و کنار من بخوابه . شیوا : بابای منه . خواهر بزرگش ( فاطمه : 16 ساله ) : بابای منه . شیوا : بابای منه . تو نخواب بابای منو !!! مامان با همدیگه بیاییم بابا . فاطمه نیاد !!!
^ شنبه 21/11/91 11:45 صبح - آخرین تغییر : [بصیرت و دشمن ش] شنبه 21/11/91 9:56 عصر
*رضا* ♥، توحیدی، مهربانی #، طیبه♥علی، پرنیا خانم جونمهران حداد، کوثر...، صادق S&N 0511، وستا
این پیام کاندید دریافت لوح زرین مجله ی پارسی بلاگ شد . - خاطرات دکتر بالتازار
ههههههه - *رضا* ♥
بازم تو لایک زدن اول شدی سرزمین عشق!!! فکر کنم پشت خونه مون یه جایی همین اطراف جا خوردی !!! - خاطرات دکتر بالتازار
آقا دستت درد نکنه که هروقت نامسرورم با شیوا جون شادم میکنی - بصیرت و دشمن ش
نسخه پیچ : کسی که فرش می بافه نباید روی حصیر بشینه . روزی 3 بار اینو تکرار کن حاجت روا میشی !!! میشی مثل دکتر بالتازار . گفتم : من از دنیای شما چیزی نمیخوام !!! گفت : جز عطر و زن و خوراک بره ؟!!
شیوا : بابا تو برو صبونه بخور من یه کوک بکشم !!! گفتم : کوک ؟ نگو کوک . گفت : چی بگم ؟ گفتم : بگو خوک .______ شیوا : این زرافه اینجوری میکنه : بع ... بع . مثل گوسفنده !!!
شیوا : بابا میای اینا ( حیوانات پلاستیکی ) بازی کنیم ؟ گفتم : اینا چین ؟ گفت : اینا فرق می کنن !!! اینا بازین ... این سنجابه ... این زرافه است . - خاطرات دکتر بالتازار
گفتم : چیه اینا ( اسباب بازی های چینی ) ؟ آدم دلار نفتی رو میده اینا رو می خره ؟؟؟ خانوم گفت : مال الان نیست که . مال چند وقت پیشه !!! گفتم : چند وقت پیش دلار نفتی نبود ؟!! - خاطرات دکتر بالتازار