سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شیوا : بابا ( به ) مامان بگو مربا درست کنه من بخورم . گفتم : با چی ؟ گفت : با نون . ( یعنی با نون بخورم ) گفتم : نه . با چی مربا درست کنه ؟ گفت : با عسل !!!!!!!!!!!!!!!!!

سه شنبه 17/11/91 10:58 عصر - آخرین تغییر : [محب الزهراء] چهارشنبه 18/11/91 6:42 صبح

کشتی نجات ما، *محمد عابدینی*، محب الزهراء2-خلــــوتــــــ مــ، *محمد عابدینی*عرفان وادب DARYAEI، وستا، 2-طراح عکس، ثانیه ها...*آدینه *، عرفان وادب

نازی. چ بانمک. - یه روز خوب میاد....

شما بهش نگفتی: مربا بده بابا؟ - .:راشد خدایی:.

شیوا : شب به خیر بابا ... بابا به من نگفتی شب به خیر عزیزم !!! ( حرفای قلمبه سلمبه ) گفتم : شب به خیر غزیزم . گفت : شب به خیر بابام !!!

سلام: ) - DARYAEI

سلام - جاده

سلام بابای شیوا خانم - وستا

شیوا : بابا صدای گلبل بگو . اینجوری !!! و شروع کرد به چهچه زدن مثل بلبل . - خاطرات دکتر بالتازار

سلام - 2-طراح عکس

رفتم کلید برقو خاموش کنم اشتباهی یه کلید دیگه رو زدم لامپ های وسط اتاقم روشن شد . گفتم : اه . پس کدوم بود ؟ شیوا به کلید درست اشاره کرد و گفت : اون . اون کدوم !!! - خاطرات دکتر بالتازار

سلام - غزل صداقت

شیوا خسته بود و حوصله ی قصه نداشت . گفت : بابا دیگه برام قصه نگیا . خروس نگیا . سگم نگو . گاوم نگو !!! -خاطرات دکتر بالتازار

شیوا : مامان . فاطمه ( خواهر بزرگترش ) بره حموم موهاش کثیفه . بوی شامپو نمیده . عرقه . عرق !!! -خاطرات دکتر بالتازار

شیوا : فاطمه آب حمومو نخوریا . کثیفه . آب حموم نخور . لیز نخوریا . بابا به فاطمه بگو " لیز نخور " . به فاطمه گفتم . شیوا گفت : آفرین گفتی !!! - خاطرات دکتر بالتازار

سلام - *.*سروش*.*

شیوا : من تپلو بودم مامانم می برید . من تپلو بودم مامانم می برید ... می برید حموم . شامپو میزد !!! -خاطرات دکتر بالتازار

سلام - اقاشیر حفاظ


نوشته شده در  جمعه 92/9/29ساعت  11:37 عصر  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]