سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صبح بود . خانم با سختی بیدارم میکرد ( آخه شب کشیک بودم )و می گفت   : برو نون خوشمزه بخر با هم صبحانه بخوریم . شیوا با رد حرفش گفت : نون داغ بخر . خانم : الان بابا میره نون خوشمزه ی داغ میخره . شیوا : نه . نون خوشمزه نخره . نون داغ بخره !!!

جمعه 13/11/91 2:20 عصر - آخرین تغییر : [cactus] جمعه 13/11/91 3:20 عصر

*رضا* ♥، sajede، بهار عاشق، n0ob silorپیام نما جامع صادق S&N 0511، علیرضا احسانی نیا

ساعت 10 دقیقه به 8 صبح بود . سرم رو بالش بود ولی بیدار بودم . شیوا : بلند شو نون بخر . بلند شو شب نشده !!!( این جمله معکوسش میشه : بلند شو صبح شده خاطرات دکتر بالتازار

سلام دکتر جان . این مشکل واقعا خانمان سوز است من خودم از نزدیک باهاش دست و پنجه نرم می کنم- cactus

تو هم فرهنگ لغات بچه تو بنویس . یه روز میاد ما نیستیم و این نوشته هاغ جزو مفاخر فرهنگی کشور به ثبت میرسه . - خاطرات دکتر بالتازار

به شه چشم... من هم منتقل می کنم - cactus

 داشت با مدادشمعی خط خطی می کرد . گفت : من دارم کاردستی کنم . به مادرش گفتم : داروشو دادی ؟ گفت : آویشن یه قاشق مرباخوری بهش دادمشیوا گفت : نه . من مربا نمی خورم. نه . نه . !!! گفتم : جیغ میزنی ؟ مثل آدم حرف بزن . گفت : نه !!!-خاطرات دکتر بالتازار

شیوا : بابا تو نیایی پیش من . من درس دارم !!!- خاطرات دکتر بالتازار

شیوا : بابا من ماشینمو - شارژش تموم شده . - خاطرات دکتر بالتازار

خسته نباشید دکتر - *رضا* ♥

 

شیوا یکسره سرفه میکرد و به مادرش میگفت جلوی دهنتو بگیر : تو سرما میخوری . دهنتو اینجوری داشته باش(وقتی که ) من سرما میخورم ( یعنی وقتی که من سرفه میکنم !!! ) - خاطرات دکتر بالتازار


نوشته شده در  جمعه 92/9/29ساعت  11:27 عصر  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]