سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اینم خونه ای که من و شیوا با هم درست کردیم هر روز میریم کوچه و هم افتاب می خوریم و هم ورزش می کنیم و  ... 

سربازی در مسیر، کشتی نجات ما،  *رضا* ♥، n0ob silor، پیام نما جامع،  sajede، بهار عاشق

 - .:راشد خدایی:.

راشد نیومدی خونه مون از این شاهکار عکس بگیری . - خاطرات دکتر بالتازار

برا ساختنش وام گرفتین؟!...معلومه خیلی خرجش کردین! - کوثر...

خدا نگهدارش باشه - مرتضی :?:

مادر شیوا گفت : شیوا اینجا زشت افتادهشیوا : نه . من زشت نیستم . من این خوبم !!! - خاطرات دکتر بالتازار

 - پسر سربی

آقا شما که بوقلمون را تنهایی خوردید! ما بیایم خونه نگاه کنیم؟؟؟ - .:راشد خدایی:.

بااین همه مصالح،مهندستون ماسونده.خوب از آب در نیاورده. - irit

امان از این سازمان مهندسی . سرسری نظارت کردن !!! - خاطرات دکتر بالتازار

به گزارش شیوا نیوز شیوا و مادرش امروز به جمکران رفتند . شیوا تو حیاط مسجد کلی بازی کرد و طی یه تماس تلفنی باموفایل گفت : بابا من آب اینجا رو خوردم . آبش سرد ... آبش یخ و داغ بود !!! داغ نبود . یخ بود .خاطرات دکتر بالتازار

سرزمین عشقرضا تو انگار نشستی ببینی من کی فید میزنم لایکه رو بزنیا  - خاطرات دکتر بالتازار

از اونایی که میدونن بپرس تا رفع ابهام بشه . ( برین از اونا بپرسین که ندیده ها رو دیدن !!! ) - خاطرات دکتر بالتازار

آره من هر وقت باشم لایک میزنم - *رضا* ♥

تو هم برو انتگرال بخون . این مطالب برات زوده ! - خاطرات دکتر بالتازار


نوشته شده در  جمعه 92/9/29ساعت  11:16 عصر  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]