عصرا یه ساعت میخوابم . حوصله نداشتم برای شیوا قصه بگم .
گفتم : تو برام قصه بگو تا بخوابم .
گفت : تام و جری میگم .
گفتم : تام و جری دیگه چیه ؟
گفت: موش و گربه .
گفتم: بگو.
گفت: یه پت ومت بودن .آتش روشن کردن . خونه شون آتش گرفت. بعد درو باز کردن رفتن حیاط !!!
وقتی نوشته ام رو دید گفت : در حیاطو باز کردن رفتن توش ..." من گفتم ". موش و گربه هم بمیس ( بنویس ) !!!
شیوا : چقدر دحترم خوشگله . گفتم : اه . این دیگه چیه ؟ گفت : این شعره !!! ( ببین آقای عابدینی . دخترم از این سن شعر میگه )
شیوا : این ( خودکار ) به درد خورده - به درد نمی خوره - به نمیبیسه !!!