یا رب
من و خانم و شیوا تو تاکسی نشسته بودیم و منتظر بودیم پربشه تا راه بیفته .
دعا کردم زودتر 2 نفر مسافر پیدا بشه .
یه پیرزن و پسرش اومدن و تاکسی راه افتاد .
شیوا یواش از من پرسید : چرا دعا کردی مسافر بیاد ؟
گفتم : تا زودتر بریم .
گفت : اینا که رانندگی نمی کنن !!!
( مگه این مسافرا رانندگی می کنن ؟ )
با تاکسی داشتیم از شمال بر می گشتیم .
راننده بین راه واستاد و رفت ناهار .
وقتی برگشت به من آدامس تعارف کرد .
نگرفتم .
شیوا پس از چند دقیقه پرسید : بابا ! چرا آدامس نگرفتی ؟
گفتم : اون موقع نمی خواستم .
چشمش برقی زد و گفت : الان میخوای ؟
گفتم : نه . تو دوست داری جونده باشی ؟
گفت : حوصله ی دندونم سر رفته !!!
گفتم : خدایا ! دستم به دامنت .
شیوا : مگه خدا دامن داره ؟!!
شیوا : چرا مامان ؟ چرا فلان لباسو پوشیدی ؟
دختر بزرگم : می خواست ببینه فضولش کیه .
شیوا : فضولت خودتی !!!
94/1/17
پارسی را پاس بداریم : زین پس به جای کلمه فضول گوییم " کنجکاو " .
تروخدا بگین با شیوا درست صحبت کنن ... من شیوا رو خیلی دوست دارماااا بهم برخورد -
||علیرضا خان||
یکی منوراهنمایی کنه...تازه اومدم هنگ کردم چی به چیه -
کویردریا
خان ! دعا می کنم خدا بهت یه شیوای شیرین زبون بده . آمین .
آها . تازه فهمیدم منظورتو . 4 تا بچه میخوای ؟ آمین .
دختر بزرگم موهای پیشانی شیوا رو با تیغ زد .
آخه خیلی پر مو بود .
بعد گفت : باید به من پول بدی .
شیوا : نمیدم . چون که تو خواهر منی . آرایشگر که نیستی . هنوز ازدواج نکردی . برو از بابات بگیر !!!
پیرزن اومد در خونه ما .
فقیر بود .
یه پولی دادم شیوا برد داد .
پیرزنه از شیوا تشکر کرد و گفت : خدا نگهت داره .
شیوا 10000 تومنی نو عیدیش رو برداشت و می خواست ببره بده به پیرزن .
مادر و خواهرش جلوشو گرفتن .
شیوا گریه کرد و گفت : بی ادبا الان خانومه میره ... خانوم ! خانوم !
خواهرش یه سکه پونصدی بهش داد و اون رفت بده به پیرزن .
- دانش آموز پویا
بیرون در دیدم که وانتی مقداری سبزی رایگان به اون پیرزن داد .
شیوا وقتی برگشت گفت : دلتون بسوزه . به من صد بار گفت " خدا نگهت داره " . به شما نگفت .
تازه با پول من سبزی خرید . آخ جون اون پول دار شد .
مادرش پرسید : سبزی چی خرید ؟
شیوا : از اونایی که ترب هم داره !!! ( سبزی خوردن )