سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تلویزیون داشت مسجدالحرام و کعبه رو نشون می داد . شیوا : خدا خوراکی داره تو خونه اش ؟!! خونه خدا رو کی نورانی کرده ؟ خدا خودش تو خونه اش هست ؟ همبازی شیوا که یه سال بزرگتره گفت : نه . خونه خدا نیست . خدا بالای ابراست !!!

^ دیروز 10:42 عصر - آخرین تغییر : [محب الزهراء] دیروز 9:1 صبح
- نوسازی - نظر
دکتر چرا روی افکار بچه کار نمیکنی؟ - .:راشد خدایی:.

شیوا : من یه خواب خوب دیدم . خواب دیدم بابابزرگ منو برده خونه شون با بچه اش بازی کنم !!! خواب دیدم یه بابابزرگ منو برده یه جای دور ... نمی دونم کجا ... آها . خونه اش . - شما (ویرایش | حذف)

شیوا : بابا ! من یه شامپو خریدم اصلا بهت نمیدم . مال شماله . - شما (ویرایش | حذف)

شیوا داشت برام قصه می گفت : یکی جوک جوک بود مامانشو گم کرد بعد یه آقا گرگه... یادم رفت . فکر کن . درست گفتم ؟ یه روزی بود آقا گرگه همیشه ... تموم شد . تو بخوابی من میگم !!! - شما (ویرایش | حذف)

در باره حرز ::: شیوا رو به من : هر مریضی که داری - هر مریضی که می گیری باید اینو بذاری سرت قشنگ بشی !!! یه بار مامان حرسشو گذاشت گردنم - گوشم درد می کرد خوب شد . - شما (ویرایش | حذف)

فاطمه داشت تعریف می کرد : تو مدرسه همیشه پاک کن رو فراموش می کنیم ببریم من و دوستم نصف می کنیم . شیوا : من که پاک کن خریدم به هیچکی نمیدم . اگه هیچکی بگیره دعواش می کنم !!! - شما (ویرایش | حذف)

شیوا داشت می رفت بیرون از منزل . گفت : منو بوس کن که دلت برام تنگ نشه . خامه بخرم ؟ خامه قدو همه رو بزرگ می کنه !!! - شما (ویرایش | حذف)


شیوا : بهمن ندیدم ( برنامه عروسکی به نام بهمن ) . یکی منو چشم زده دیگه بهمن ندیدم . - شما (ویرایش | حذف)

صبح که از خواب پا شد دماغش خشک بود و کیپ . گفت : سرما رفته تو دماغم !!! - شما (ویرایش | حذف)

شیوا صبح که بیدار شد دید مادرش نیست . گریه کرد و مامان مامان می کرد . بعد از ساعتی مادرش اومد . شیوا گفت : مامان رفتی کربلا !!! برا من وسایل آشپزخونه آوردی ؟!! - شما (ویرایش | حذف)

شیوا : تو باید موهاتو کم کنی یه ذره . ریشاتم یه کم به خانوم آرایشگاه بگی بگیره !!! یه روبانم تو سرت بذار بشی خوشگل - مثل مردای خوشگل !!! تو به خاطر ( اینکه ) ما نمیذاریم تو بری آرایشگاه تو ما رو دعوا می کنی ؟ این جوریه ؟ تو به من نمیگی ؟!! - شما (ویرایش | حذف)

سرما رفته توی دماغم! واقعا بایداز حرفاش کتاب چاپ کنین - زندگی رسم خوشایندیست

نوشته شده در  جمعه 93/1/29ساعت  9:7 عصر  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]