تلویزیون داشت مسجدالحرام و کعبه رو نشون می داد . شیوا : خدا خوراکی داره تو خونه اش ؟!! خونه خدا رو کی نورانی کرده ؟ خدا خودش تو خونه اش هست ؟ همبازی شیوا که یه سال بزرگتره گفت : نه . خونه خدا نیست . خدا بالای ابراست !!!
شیوا
: من یه خواب خوب دیدم . خواب دیدم بابابزرگ منو برده خونه شون با بچه اش بازی کنم !!! خواب دیدم یه بابابزرگ منو برده یه جای دور ... نمی دونم کجا ... آها . خونه اش . -
شما (
ویرایش |
حذف)
شیوا
: بابا ! من یه شامپو خریدم اصلا بهت نمیدم . مال شماله . -
شما (
ویرایش |
حذف)
شیوا داشت برام قصه می گفت
: یکی جوک جوک بود مامانشو گم کرد بعد یه آقا گرگه... یادم رفت . فکر کن . درست گفتم ؟ یه روزی بود آقا گرگه همیشه ... تموم شد . تو بخوابی من میگم !!! -
شما (
ویرایش |
حذف)
در باره حرز ::: شیوا رو به من
: هر مریضی که داری - هر مریضی که می گیری باید اینو بذاری سرت قشنگ بشی !!! یه بار مامان حرسشو گذاشت گردنم - گوشم درد می کرد خوب شد . -
شما (
ویرایش |
حذف)
فاطمه داشت تعریف می کرد
: تو مدرسه همیشه پاک کن رو فراموش می کنیم ببریم من و دوستم نصف می کنیم . شیوا
: من که پاک کن خریدم به هیچکی نمیدم . اگه هیچکی بگیره دعواش می کنم !!! -
شما (
ویرایش |
حذف)
شیوا داشت می رفت بیرون از منزل . گفت
: منو بوس کن که دلت برام تنگ نشه . خامه بخرم ؟ خامه قدو همه رو بزرگ می کنه !!! -
شما (
ویرایش |
حذف)
شیوا
: بهمن ندیدم ( برنامه عروسکی به نام
بهمن )
. یکی منو چشم زده دیگه بهمن ندیدم . -
شما (
ویرایش |
حذف)
صبح که از خواب پا شد دماغش خشک بود و کیپ . گفت
: سرما رفته تو دماغم !!! -
شما (
ویرایش |
حذف)
شیوا صبح که بیدار شد دید مادرش نیست . گریه کرد و مامان مامان می کرد . بعد از ساعتی مادرش اومد . شیوا گفت
: مامان رفتی کربلا !!! برا من وسایل آشپزخونه آوردی ؟!! -
شما (
ویرایش |
حذف)
شیوا
: تو باید موهاتو کم کنی یه ذره . ریشاتم یه کم به خانوم آرایشگاه بگی بگیره !!! یه روبانم تو سرت بذار بشی خوشگل - مثل مردای خوشگل !!! تو به خاطر ( اینکه ) ما نمیذاریم تو بری آرایشگاه تو ما رو دعوا می کنی ؟ این جوریه ؟ تو به من نمیگی ؟!! -
شما (
ویرایش |
حذف)