سفارش تبلیغ
صبا ویژن
( مشهد مقدس ) شیوا : کاشکی من امام بودم . دوست داشتم امام باشم همه به من احترام داشته باشن !
^ دیروز 9:37 عصر - تغییر : [farhang.1435] 4:38 عصر
- نوسازی - نظر
شیوا : چون که ما سیدیم امام رضا عمومه . آره ؟ - شما (ویرایش | حذف)

نظر

+ شب رسیدیم مشهد . خسته بودیم . دوازده ساعت تو راه بودیم . وارد منزل شدیم . چای گذاشتیم و سفره انداختیم برای شام . شیوا : مگه قرار نبود بریم مشهد ؟ ما که اومدیم اینجا خونه خریدیم ! پس کی میریم مشهد ؟!!
^ دیروز 9:35 عصر - تغییر : [farhang.1435] 4:38 عصر
- نوسازی - نظر

+ خانمم به شیوا گفت : موهاتو سنجاق بزن . شیوا : سنجاق دوست ندارم ! خوش به حال مردها که موهاشون بهشون چسبیده است !
^ دیروز 10:35 عصر - تغییر : [ذره بین زنده] 4:36 عصر
- نوسازی - نظر

+ تخیلات شیوا : خدا اول آدم بود کار خوب کرد خدا شد !!!
^ دیروز 10:27 عصر - تغییر : [پارسی نامه] 1:35 عصر
- نوسازی - نظر
شیوا : فرشته ها هم اول آدم بودن کار خوب کردن فرشته شدن !!! ( عین اعتقاد به تناسخ در هندوستان ) - شما (ویرایش | حذف)


نظر

+ گفتم : امام باقر علیه السلام به یکی از یارانش گفت " هر کی در باره خدا فکری می کنه و اونو تو ذهنش تصور می کنه اون خدا نیست ساخته خودشه . مثلا مورچه ها فکر می کنن که خدا یه مورچه بزرگه با شاخکهای بزرگ " شیوا خنده اش گرفت . گفتم : تو هم فکر می کنی خدا آدمه ؟ گفت : من فکر می کنم خدا یه ابره !!!
^ دیروز 10:32 عصر - تغییر : [پارسی نامه] 1:35 عصر
- نوسازی - نظر

+ شیوا باز یه حرف نادرست زد و گفت : شوخی کردم . باور کردی ؟ شوخی می کنم تو باور می کنی . من اخلاق شوخم !
^ دیروز 9:50 عصر - تغییر : [مادر هما] 12:56 صبح
- نوسازی - نظر

+ شب میلاد حضرت فاطمه بود . شیوا : چرا من میلاد ندارم فقط اونا میلاد دارن ؟ فردا میلادم باشه ؟!!
^ دیروز 9:39 عصر - تغییر : [2-عاشقانه ای برای تو] 12:2 صبح
- نوسازی - نظر

+ خانمم داشت در باره کوچیکی های دختر اولم می گفت و اینکه پدربزرگ اونو می برد پارک و ... شیوا : اون باباجونی رو پیر کرد که دیگه نمی تونه بره بیرون ؟ خانم : چه جوری ؟ شیوا : هی گفت بریم اینجا بریم اونجا ! خانم : نه . شیوا : پس کی پیر کرد ؟ تو پیر کردی ؟ کی پیرش کرد ؟
^ دیروز 9:45 عصر - تغییر : [2-عاشقانه ای برای تو] 12:2 صبح
- نوسازی - نظر

+ صحبت در مورد شانه زدن به موها بود . گفتم : هر کی مو داره باید به موهاش برسه . شیوا : نرسه چی ؟ گفتم : بده . شیوا : آدم باید خودشو زشت کنه ! گفتم : چرا ؟ گفت : چونکه نامحرم نبیندش !!!
^ دیروز 9:48 عصر - تغییر : [2-عاشقانه ای برای تو] 12:2 صبح
- نوسازی - نظر


+ شیوا : بابا ! چرا فیل ها اینقدر تنبلن ؟ گفتم : چه جوری ؟ گفت : با خرطوم چیزی رو ور می دارن . گفتم : پس چیکار کنن ؟ گفت : با دهن بردارن ! تازه خنگ هم هستن . میرن حموم رو خودشون خاک می ریزن ! ... بعد از درنگی گفت : ( این کا رو می کنن ) که خشک بشن ؟
^ دیروز 9:55 عصر - تغییر : [2-عاشقانه ای برای تو] 12:2 صبح
- نوسازی - نظر

+ تلویزیون رو خاموش کردم و به شیوا گفتم : بیا پیشم بخواب . گفت : خواب ندارم . گفتم : پس برام قران بخون . گفت : قرانم ندارم ... بازی هم ندارم ... فقط یه چیز دارم . اونم ... اونم ... گفتم : بگو . گفت : برنامه کودک دارم .
^ دیروز 9:57 عصر - تغییر : [2-عاشقانه ای برای تو] 12:2 صبح
- نوسازی - نظر

+ شیوا : اسم دزدا چیه ؟ دزد اصلا چیه ؟ چرا خدا دزد آفرید ؟!! اگه دزد نبود چی می شد ؟
^ دیروز 10:21 عصر - تغییر : [2-عاشقانه ای برای تو] 12:1 صبح
- نوسازی - نظر

+ شیوا توی رختخواب حرف زدنش می گیره . شیوا : چرا شب کیف میده ؟ چرا شب ها جون میده حرف زدن ؟ به من جون میده .
^ دیروز 10:22 عصر - تغییر : [2-عاشقانه ای برای تو] 12:1 صبح
- نوسازی - نظر

+ شیوا : چرا بانک ها ( اینقدر توی تلویزیون ) تبلیغ می کنه ؟ که مردم پولاشونو بذارن توش ؟ که اونا خرج کنن - ما نداشته باشیم ؟ ... میدن به فقیر ؟!!
^ دیروز 10:25 عصر - تغییر : [2-عاشقانه ای برای تو] 12:1 صبح
- نوسازی - نظر

نوشته شده در  پنج شنبه 95/1/19ساعت  8:32 عصر  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]