سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روز 4 شنبه بود .
شیوا : آخ جون . پس فردا بسته ایم !!! ( تعطیلیم )

 بعد از ساعتی کار با کامپیوتر بلند شدم کامپیوترو خاموش کردم .
شیوا : بابا بیا با من بازی کن . گفتم : دستمو بشورم میام .
گفت : کامپیوتر که بیرون نیست تو خونه است . کامپیوتر تو خونه است . کثیف نیست که دست می شوری !!!

شیوا : بابا ! من مسواک نمی زنم ... چند روزه مسواک نزدم .
گفتم : مگه ( مسواک نزدن ) هنره ؟
گفت : آره . هنره ... هنر آدم بداست !
^ 94/10/1
___________________________________
روز جمعه ای بود .
شیوا بابا ! شب هم نماز جمعه هست ؟

 شیوا : بابا ! اولین بار بود جورابم سوراخ بود جلوی مدرسه . خجالت می کشیدم . پام زده بود بیرون . بچه ها نگاه می کردن به پام .
^ 94/10/1

شیوا : آبگوشت ... آبگوشت ... من آبگوشت میخوام .
گفتم : بذار بپزه . چقدر تو کم صبری .
گفت : صبر نمیخوام غذا میخوام . صبر نمیخوام غذا میخوام . صبر نمیخوام غذا میخوام .

رو به قبله ایستادم و بعنوان نیت گفتم : نماز عصر ... برای تو .
شیوا : تو بده . بگو شما !!!


شیوا وقتی از خونه فامیلمون اومد گفت : بابا ! تو کامپیوتر اونا یه چیزی هست که میگه " سلام شیوا . چه اسم قشنگی . حتما پدر - مادرت این اسمو گذاشتن . معنی اسمت یعنی فلان چیز " یه طوطیه !
^ 94/9/15

 گفتم : فانوستو خاموش کن . باتریش تموم میشه .
شیوا : میخوام بازی کنم . مثلا قبلناست که نور نبوده !
^ 94/9/15
شیوا : مامان ! مامان ! مامان ! اون لامپ ها رو خاموش کن میخوام چراغ قوه ... در رو هم ببند . میخوام هیولا بازی کنم !!! ببند . ببند . درو ببنید !


شیوا از خواهرش گوشی رو طلب کرد و گفت : میشه به " پو " شب به خیر بگم ؟ رمزتو باز کن . میخوام به " پو " شب به خیر بگم . خسته است !!!
رو به دختر بزرگم گفتم : جخالت بکش . این چه مسخره بازیه آوردی تو خونه ما ؟؟؟
شیوا : بابا ! پو ادای تو رو در آورد گفتی خجالت بکش !!!

 خانمم گفت : یکی از آشناهامون خم شده بود بند کفششو ببنده ماشین دنده عقب اومد بهش زد . قطع نخاع شد . شیوا : دیگه وصل نمیشه ؟!!
^ 94/9/15

نوشته شده در  یکشنبه 94/10/13ساعت  11:1 صبح  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()

شیوا دست چپ و راستش رو قاطی کرده بود .
خانومم کشف کرد که علت این امر اینه که خانم معلم روبروی بچه ها قرار می گرفت و آموزش می داد
( و این تصویر آینه ای دست راست بود که)
بچه ها همون سمت رو دست راست می دونستن که در واقع دست چپ بود .

 بیش از یک ماهه که دندون جلویی شیوا افتاده و دندونی جاش در نیومده .
شیوا : دندونم کی دنیا میاد ؟!!
 
چندسالشونه شیوا خانوم؟ - سبوی معرفت

آذر 88 دنیا اومده . همون سال فتنه

خدا حفظشون کنه.متولد هزار و سیصد و فتنه هستند پس!...ببخشیدجناب دکتر من از این فید سوءاستفاده کنم وسوالی بپرسم.ما به پسرم تاچندوقت قطره آهن دادیم و دندونش هم سیاه شد. به دخترم از وقتی دندون درآورده قطره آهن نمیدیم در عوض به توصیه پزشکان طب سنتی هرروز یکی دو قاشق غذاخوری شیره انگور رو با آب مخلوط میکنیم میدیم.همین مقدار آهنش کفایت میکنه؟ اصلا جذب میشه؟ - سبوی معرفت

دادن قطره آهن یه نسخه است برای همه ( چه نیاز داشته باشند چه نداشته باشند ) اگر از راه غذا تامین شود نیازی به مکمل آهن نیست . در باره شیره اطلاعی ندارم . یک راه دادن آهن مخلوط کردن در آب هویج یا آب سیب است .
درسته ..خیلی ممنون از راهنماییتون - سبوی معرفت

شیوا به تقلید برنامه تلویزیون می خوند : چه روز بوده شبهای چله ها بود ... چه روز بوده شبهای چله ها بود !
 

شیوا : چرا مورچه ها برای زمستون غذا جمع می کنن ولی ما نمی کنیم ؟
مادرش گفت : برای اینکه باباها تو زمستون هم میرن کار می کنن .
بعد پرسید : مگه الان زمستون نیست ؟ چرا مورچه ها هنوزم کار می کنن ؟
  مادر : چون اتاق گرمه برای مورچه ها مثل بهاره .
شیوا : کاشکی ما آدمک کوچولو بودیم تو خونه مورچه ها جا می گرفتیم . من دلم میخواست بخاریشونو ببینم . یخچالشونو ببینم . ببینم مبل دارن - بخاری دارن - یخچال دارن - کولر دارن ؟!!

شیوا : مامان ! این مورچه خیلی تند میره . مگه عجله داره ؟
مادرش گفت : میره پیش بابا مامانش .
شیوا : میشه کمکش کنم ؟
مادر : اگه میدونی کجا میره بکن .
شیوا : هنوز غذا نبرده که . میره غذا پیدا کنه . مورچه ها همش کار می کنن .

توی دفتر روزنگار مدرسه شیوا نمونه امضاءم را رسم کردم تا برای مدیرشون ببره .
شیوا : هه . بابای اسماء هم همین خط خطی کرد . دکتر سر کوچه مون هم بلد نیست بنویسه خط خطی می کنه !!! وقتی ظهر از مدرسه برگشت گفت : من به اشرف - از دوستام - نشون دادم که دستخط بابام چقدر زشته !!!

 برای شیوا جشن تولد گرفتیم .
البته نه زمان خودش .
بعد از پایان ماه صفر و تو شب یلدا .
شیوا بعد از پایان جشن هی تکرار می کرد : هپی پرس دی تو یو .
گفتم : این که ذکر نیست اینهمه تکرار می کنی . فایده ای نداره . ذکر بگو مثل " سبحان الله " .
شیوا : نخیر . این قشنگ تره !!!

 شیوا : تهمت کار بدیه ؟
گفتم : آره .
شیوا : تهمت یعنی که ( مثلا ) بابا لباسش خوشگله بگیم لباسش زشته ؟!!

به شیوا گفتم : بیا کمک کن رختخواب ها رو پهن کنیم مگه خانوم معلمت نگفت کمک کنین ؟؟؟

شیوا : گفت که فقط شفله ( سفره ) !!!

(یعنی فقط تو پهن کردن سفره کمک کنین )


نوشته شده در  یکشنبه 94/10/13ساعت  10:52 صبح  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]