سفارش تبلیغ
صبا ویژن

+ شیوا : بابا دلم برات تنگ میشه . گفتم : منم گرسنم میشه . شیوا : چه ربطی داشت ؟ گفتم : قبلنا می گفتن . یه شعره . شیوا : منم یه شعر بلد شدم " مسخره . اسم بابات اصغره . پسرداییت احمده ! "

+ شیوا : خانوممون ( معلممون ) بعضی چیزا رو بلد نیست وقتی معلم بازی می کنیم . گفتم : خوب بایدم بلد نباشه وقتی که شاگرده . شیوا : بعضی وقتا من معلم میشم - همون مبصر . بعضی وقتام بازیگوشی می کنم - معلم نمیشم . مادرش پرسید : چه جوری بازیگوشی می کنی ؟ شیوا : میرم زیر میز . بالای میز می شینم !

+ شیوا داشت می خوند : پاشو پاشو بیدارش کن - از رختخواب بیدارش کن ! می دونی اینا در باره چیه ؟ گفتم : نه . گفت : در باره پا ! یه بار پام خواب رفته بود !

+ شیوا : بابا می دونی میذارن تو مدرسه بخوابیم ؟! ( بر خلاف سال قبل که پیش دبستانی بود ) گفتم : اجازه می گیری ؟ میری جایی ؟ گفت : نه . ( رو همون میز ) تو کلاس قران خوابیدم چون شب بیدار بودم . خیلی خوبه .
اینم یه نمونه از شعرای تو مدرسه شون : رشته به رشته - هی - دوباره به رشته - هی - هر کی باباشو دوست داره جاش تو بهشته - هی . - شما (ویرایش | حذف)

شیوا : مامان دیگه به من نون تره ای نده . تو سرویس بچه ها می گفتن " بوی آش میدی ؟ بوی سیر میدی ؟ بوی چی میدی ؟ " من دیگه نمی خورم . آبروم رفت . با اینکه مسواک زده بودم . - شما (ویرایش | حذف)


نظر

+ شیوا جوانه های عدس رو توی جوانه ساز دید . پرسید : گل این چیه ؟ گل عدسی ؟! گفتم : گیاه عدس . گفت : گل نداره ؟ گفتم : گل هم میده . گفت : هویج گل نداره ؟ بابا ! خرگوشا هویجو نمی شورن می خورن ؟! گفتم : نه . گفت : مریض نمیشن ؟ گفتم : نه . گفت : چرا خدا اونا رو اون جور درست کرده ما رو اینجور ؟ گفتم : چون ما عقل داریم . گفت : چقدر سوال پرسیدم .
مبایسه = مقایسه . - شما (ویرایش | حذف)

نظر


+ صبح منو خانوم در مورد یه موضوع مهم حرف زدیم . شیوا مدرسه بود . بعدا کمی از اون بطور اتفاقی به گوش شیوا رسید . شیوا به مادرش پیله کرد که : به من بگو چی گفتین ! من جزو خانواده ام . مادر : به تو ارتباط پیدا نمی کنه . شیوا : من مهمم !
^ 95/10/13 - تغییر : [عشقستان اسماعیل] 95/10/14
- نوسازی - نظر

+ شیوا : من بزرگ بشم ازدواج نمی کنم . گفتیم : همه ازدواج می کنن . شیوا : هر کی ازدواج کنه پردو میشه ! ( پر رو )
^ 95/10/13 - تغییر : [عشقستان اسماعیل] 95/10/14
- نوسازی - نظر

+ شیوا دل درد داشت . مادرش براش حمد خوند . حال شیوا رو پرسیدم . مادرش گفت : 7 تا حمد خوندم شیوا خوب شد . شیوا : اینجوری خوندی " حمد حمد حمد حمد حمد " ؟!
^ 95/10/13 - تغییر : [شکار لحظه ها] 95/10/14
- نوسازی - نظر


+ شیوا : بابا بابا بابا بابا . گفتم : چیه ؟ گفت : میگم اگه آدم 100 تا تیغ بخوره از قصد چی میشه ؟ گفتم : می میره . گفت : بابا مگه آدم بدنش تیغ نیست مثل ماهی ؟!

+ شیوا : بابا ! سبزه می کاشی ؟ خانوممون گفته .

خواهر زاده منم پشت تلفن بهم گفت :خانم معلم گفته لوبیا بکاشین - آفتاب! (پاسخ)

1 نظر دیگر ...
+2 هفت آسمان همه دخمل ها در حال کاشت لویبا - آفتاب! (پاسخ)

شبی با خواهر زاده ام تلفنی صحبت میکردم،میگه تلفن دستت باشه تا من به لوبیام آب بدم(آیکن خدایا شکرت) - آفتاب! (پاسخ)

نظر

+ شیوا : ستایش میره جهنم ؟ مادر : هر کی خودشو جلوه بده برای نامحرم میره جهنم . شیوا : فقط کرم بزنه ؟ ضد آفتاب ؟ مادر : نه . شیوا : رژ لب براق ؟ مادر : آره . شیوا : رژ لب کم رنگ ؟ مادر : چه فرقی داره ؟ شیوا : تو هم داری . مادر : اون که رژ لب نیست . مرطوب کننده است . شیوا : خوشحالی ؟ خوشحالی که رژ لب داری ؟!

+ خواهر شیوا ازش پرسید : کدوم کمپوتو دوست داری ؟ گلابی - سیب - آلبالو یا گیلاس ؟ شیوا : ذرت ! ( کنسرو ذرت )

شیوا موقع دیدن تلویزیون : اه . باز این مرده رو نشون داد ! من فقط از زن های آرایش کرده خوشم میاد . مثل زن های شاه ! - شما (ویرایش | حذف)

 

+خاطرات دکتر بالتازار سلام. اگه شیوا جان به بازی های کامپیوتری علاقه داره. میتونید واسش بازی دختران بهشتی را از بازار دانلود کنید. خیلی جالبه مخصوصا واسه دخترخانمای همسن شیوا جان. و هم فکر با او. - 2-هفت آسمان

نوشته شده در  یکشنبه 95/10/19ساعت  10:58 عصر  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]