سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شیوا دست چپ و راستش رو قاطی کرده بود .
خانومم کشف کرد که علت این امر اینه که خانم معلم روبروی بچه ها قرار می گرفت و آموزش می داد
( و این تصویر آینه ای دست راست بود که)
بچه ها همون سمت رو دست راست می دونستن که در واقع دست چپ بود .

 بیش از یک ماهه که دندون جلویی شیوا افتاده و دندونی جاش در نیومده .
شیوا : دندونم کی دنیا میاد ؟!!
 
چندسالشونه شیوا خانوم؟ - سبوی معرفت

آذر 88 دنیا اومده . همون سال فتنه

خدا حفظشون کنه.متولد هزار و سیصد و فتنه هستند پس!...ببخشیدجناب دکتر من از این فید سوءاستفاده کنم وسوالی بپرسم.ما به پسرم تاچندوقت قطره آهن دادیم و دندونش هم سیاه شد. به دخترم از وقتی دندون درآورده قطره آهن نمیدیم در عوض به توصیه پزشکان طب سنتی هرروز یکی دو قاشق غذاخوری شیره انگور رو با آب مخلوط میکنیم میدیم.همین مقدار آهنش کفایت میکنه؟ اصلا جذب میشه؟ - سبوی معرفت

دادن قطره آهن یه نسخه است برای همه ( چه نیاز داشته باشند چه نداشته باشند ) اگر از راه غذا تامین شود نیازی به مکمل آهن نیست . در باره شیره اطلاعی ندارم . یک راه دادن آهن مخلوط کردن در آب هویج یا آب سیب است .
درسته ..خیلی ممنون از راهنماییتون - سبوی معرفت

شیوا به تقلید برنامه تلویزیون می خوند : چه روز بوده شبهای چله ها بود ... چه روز بوده شبهای چله ها بود !
 

شیوا : چرا مورچه ها برای زمستون غذا جمع می کنن ولی ما نمی کنیم ؟
مادرش گفت : برای اینکه باباها تو زمستون هم میرن کار می کنن .
بعد پرسید : مگه الان زمستون نیست ؟ چرا مورچه ها هنوزم کار می کنن ؟
  مادر : چون اتاق گرمه برای مورچه ها مثل بهاره .
شیوا : کاشکی ما آدمک کوچولو بودیم تو خونه مورچه ها جا می گرفتیم . من دلم میخواست بخاریشونو ببینم . یخچالشونو ببینم . ببینم مبل دارن - بخاری دارن - یخچال دارن - کولر دارن ؟!!

شیوا : مامان ! این مورچه خیلی تند میره . مگه عجله داره ؟
مادرش گفت : میره پیش بابا مامانش .
شیوا : میشه کمکش کنم ؟
مادر : اگه میدونی کجا میره بکن .
شیوا : هنوز غذا نبرده که . میره غذا پیدا کنه . مورچه ها همش کار می کنن .

توی دفتر روزنگار مدرسه شیوا نمونه امضاءم را رسم کردم تا برای مدیرشون ببره .
شیوا : هه . بابای اسماء هم همین خط خطی کرد . دکتر سر کوچه مون هم بلد نیست بنویسه خط خطی می کنه !!! وقتی ظهر از مدرسه برگشت گفت : من به اشرف - از دوستام - نشون دادم که دستخط بابام چقدر زشته !!!

 برای شیوا جشن تولد گرفتیم .
البته نه زمان خودش .
بعد از پایان ماه صفر و تو شب یلدا .
شیوا بعد از پایان جشن هی تکرار می کرد : هپی پرس دی تو یو .
گفتم : این که ذکر نیست اینهمه تکرار می کنی . فایده ای نداره . ذکر بگو مثل " سبحان الله " .
شیوا : نخیر . این قشنگ تره !!!

 شیوا : تهمت کار بدیه ؟
گفتم : آره .
شیوا : تهمت یعنی که ( مثلا ) بابا لباسش خوشگله بگیم لباسش زشته ؟!!

به شیوا گفتم : بیا کمک کن رختخواب ها رو پهن کنیم مگه خانوم معلمت نگفت کمک کنین ؟؟؟

شیوا : گفت که فقط شفله ( سفره ) !!!

(یعنی فقط تو پهن کردن سفره کمک کنین )


نوشته شده در  یکشنبه 94/10/13ساعت  10:52 صبح  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]