سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به شیوا گفتم : با دست خاکی میخوای کیک بخوری ؟ گفت : من به آشغالش ( پوشش پلاستیکیش ) دست زدم !
^ 94/8/17 - تغییر : [دریاچه پریشان] 94/8/17
- نوسازی - نظر

+ شیوا : مامان ! قران استاندار ( استاندارد ) داره ؟ مادرش گفت : نه . شیوا : شیشه ماشین هم خوردنی نیست ولی استاندار داره ... کبریت هم استاندار داره . خانم : قران حرفای خداست . شیوا : مگه خدا حرف می زنه ؟؟؟
^ 94/8/17 - تغییر : [دریاچه پریشان] 94/8/17
- نوسازی - نظر

+ گفتم : امسال خیلی خرمالو خریدم . دیگه سیر سیر شدی . خانمم گفت : بازم خرمالو بخر . گفتم : از خدا بخواه . از من نخواه . شیوا : خدا که نمی خره تو می خری . خدا که آدم نیست . خدا فقط درست می کنه . خدا پول به ما میده !!! یه بار دیگه گفت : خدا که دست نداره ( چیزی بخره ) .
^ 94/8/17 - تغییر : [دریاچه پریشان] 94/8/17
- نوسازی - نظر
سلام.... خداحفظشون کنه - محدثه خانوم

سلام بر شما - شما (ویرایش | حذف)

نظر

+ خانمم گفت : بیا چایی امام حسینو بخور شفا میده . شیوا : پس چرا من شفا نگرفتم . من دیگه چایی نمی خورم شفا نمیده !
^ 94/8/17 - تغییر : [*:.نرگس بانو.:*] 94/8/17
- نوسازی - نظر

+ شیوا پیرمردی رو روی دوچرخه دید . دلش براش سوخت . گفت : خدا نکنه که نیفته پیرمرده !!! این بابابزرگ کیه ؟
^ 94/8/17 - تغییر : [*:.نرگس بانو.:*] 94/8/17
- نوسازی - نظر


+ شیوا رو به خواهر بزرگش : فاطمه ! بابا که داره پیر میشه . نباید خودتو دوست داشته باشی . باید باباتو دوست داشته باشی . داره ریشاش سفید میشه . باید دعا کنی که پبر نشه . ایشاللهکه ریشاش سیاه بشه !!!
^ 94/8/17 - تغییر : [محدثه خانوم] 94/8/17
- نوسازی - نظر

+ شیوا گوشی تلفن رو برداشت و زود خداحافظی کرد و قطع کرد و به من یا مادرش نداد . مادرش گفت : چرا قطع کردی ؟؟؟ گفت : خوب زن بود . مادرش گفت : زن که اشکال نداره . شیوا : خوب زن بزرگ بود . من که زن بزرگ نیستم . من بچه ام . خوب من حوصله ندارم باهاش حرف بزنم !!!
^ 94/8/16 - تغییر : [شما] 94/8/17
- نوسازی - نظر

شیوا : بابا ! بریم مهمونی ؟ شمردم 20 بار گفت . گفتم : بریم خونه همسایه . گفت : نه . یه جای دورتر بریم . میخوام جوراب شلواری و اینا بپوشم !!! خونه همسایه که همیشه میرم . - شما (ویرایش | حذف)

شیوا در باره یکی از بچه های دوستامون : همه - کل بچه ها - دوستام به رسول میگن خسیس چون اسباب بازیهاشو به ما نمیده . حتی هر چی تو مراسم ( هیات ) می آورد به ما هیچی نمی داد . کل بچه ها دوسش ندارن . - شما (ویرایش | حذف)

نظر

+ شیوا : یه خانوم اومد سر همه رو با چوب نگاه کرد که شونه کرده باشه !!! هر کی شونه نکرده باشه بهش صفر میده . اون دکتره . گفتم : با چی ؟ گفت : با چوب . چوب خالی .
^ 94/8/16 - تغییر : [سعید عبدلی] 94/8/16
- نوسازی - نظر
شیوا : خانوم می خواست برام ستاره بچسبونه گفت " بلد نبودیا " . چون یه کم بلد بودم یه کم بلد نبودم ! - شما (ویرایش | حذف)

سلام یادش بخیر ..... خداحفظشون کنه مارو یاده سالهای دور انداختن - محدثه خانوم

سلام بر شما - شما (ویرایش | حذف)

نظر


+ شیوا از پیش دبستانی اومد خونه و گفت : بابا ! به ما قران یاد دادن . قران عصر ( سوره والعصر ) . مامان ! من برنده شدم . جایزه گرفتم . مادرش گفت : چی ؟ گفت : همه برنده شدن . قران به ما یاد دادن . امروز بیشتر خوش گذشت از دیروز چون 2 تا جایزه دادن ( یه شاخه گل + بادکنک )
^ 94/8/14 - تغییر : [*عاطفه*] 94/8/14
- نوسازی - نظر
روزای اول رفتنش به پیش دبستانی بود . مادرش سیب رو قاچ قاچ کرد و بهش داد . شیوا وقتی برگشت خونه گفت : 2 تا سیبم افتاد منم زود تا معلم نبینه از پایین برداشتم خوردم !!! ( فکر می کرد حتی افتادن سیب از دست بچه هم کار بدیه و معلم دعوا می کنه !!! ) - شما (ویرایش | حذف)

دیگه گذشت اون وقتایی که بچه ها از معلم بترسن.! الان معلم میترسه بیچاره....هعی روزگار.تا به ما رسید آسمون تپید... - 2-هفت آسمان

نظر

+ شیوا : بابا ! چرا اینجوریه ؟ روزایی که من بازم مامان تعطیله . روزایی که من تعطیلم مامان بازه ؟!! ( پیش دبستانی شیوا صبحکاره و سر کار مامانش عصرهاست )

^ 94/8/14 - تغییر : [*عاطفه*] 94/8/14
- نوسازی - نظر
سلام دکتر جون - ذره بین زنده

شیوا گزارش کار خونه رو وقتی خونه نیستم بهم میده . شیوا : بابا ! مامان شیر دور ریخت . اونی که تو یخچال بود . گفتم : اونی که تو لیوان بود ( دهن زده بود ) ؟ خوب چون شیر زود خراب میشه . - شما (ویرایش | حذف)

2 نظر دیگر ...
می بینمتان در پارسی یار - شما (ویرایش | حذف)

خوب نیست به بچه یاد بدید گزارش کار بده.این در آینده تاثیر منفی اخلاقی دارد - 2-هفت آسمان

نوشته شده در  پنج شنبه 94/8/21ساعت  6:21 صبح  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]