سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شیوا از پیش دبستانی که اومد گفت : مرگ بر آمریکا مرگ بر آمریکا مرگ بر آمریکا . خانمم پرسید : امروز مراسم بود ؟ شیوا : آره . پرچم مرگ بر آمریکا رو آتش زدن !!! پرچم آمریکا رو آتش زدیم و گذاشتیم تو حیاط . حیاط هم آتیش زدیم .ههه ...حیاط اتیش نگرفت
^ دیروز 1:57 عصر - تغییر : [.:آیینه:.] دیروز 3:2 عصر
- نوسازی - نظر
شیوا : مرگ بر آمریکا . ما پرچم آمریکا رو دیدیم . مرگ بر آمریکا . اولش ستاره داشت . بعد خط داشت . یه عالمه آتیش شد گذاشتیم حیاط . حیاطمون آتیش نگرفت - شما (ویرایش | حذف)

خداحفظشون کنه  - محدثه خانوم

نظر

+ شیوا دور اتاق می چرخید و می خوند : آی قصه قصه قصه - نون و پنیر و پسته - یه قصه درسته - نه دست و دار و شکسته !!!
^ دیروز 1:16 عصر - تغییر : [محدثه خانوم] دیروز 1:44 عصر
- نوسازی - نظر
خانمم گفت : این دفعه خواستی خرما بخری خرما بیارم بخر . داداشم گفت ضدسرطانه . شیوا : دروغ میگه !!! - شما (ویرایش | حذف)

شیوا یه سره آدامس می خوره . گفتم : کسی که سالها مواد طبیعی بخوره فرق داره با کسی که روزی 5 بار آدامس بخوره . شیوا : من دوست دارم جویدنی بشم . جویدنی یعنی چی ؟!! - شما (ویرایش | حذف)

شیوا : بابا ! من فقیرم . الکی اون دفتر میکی موزیه رو دادم به خانوم ( معلم ) حالا دفتر ندارم . اگه کاغذ نداشته باشم نمی تونم نقاشی بکنم همیشه باید بازی کنم . - شما (ویرایش | حذف)

نظر

+ خانمم داشت با مادرش تلفنی صحبت می کرد . گفت : امروز دامادت از بالاشهر اومده بود هر چی در زد درو باز نکردی . مادر ! تو نماز هستی یکی در زد در رو باز کن . گناه دارن . شاید از راه دور اومده باشن . شیوا : عجب چیزی میگه . هه هه هه . منم یه چیزایی می فهمما !!!
^ 94/8/6 - تغییر : [محدثه خانوم] 94/8/6
- نوسازی - نظر
عمو پورنگ داشت برنامه اجرا می کرد . شیوا : انگار دختره جیغ می زنه !!! - شما (ویرایش | حذف)

نظر

+ پرسیدم : برای مهمان موز آوردی ؟ خانمم گفت : نه . گذاشتم برای مدرسه شیوا . شیوا : من هر روز موز ببرم ( تکراری ) خانوم فکر نکنه ما فقیریم !!!
^ 94/8/6 - تغییر : [majid57] 94/8/6
- نوسازی - نظر

+ شیوا : بابا ! چرا یواش اومدی ؟ صدای پاتو شنیدم فکر کردم هیولائه !!! گفتم : هیولا مگه وجود داره ؟ گفت : آره . گفتم : هیولا شبیه چیه ؟ گفت : شبیه ترسناک !!!
^ 94/8/4 - تغییر : [سعید عبدلی] 94/8/4
- نوسازی - نظر
شیوا : میری اون ور یه ذره تر !!! - شما (ویرایش | حذف)

شیوا دختری با موهای بور رو تو کوچه دید و گفت : کاشکی موی من بور بود . گفتم : موی منم قرمز . گفت : طلایی . گفتم : آبی ... سبز . گفت : قرمز و سبز و آبی وجود نداره . - شما (ویرایش | حذف)

خداحفظشون کنه - محدثه خانوم

نظر

+ شیوا : بابا ! همکلاسیم به من گفت " پر رو " . من خیلی ناراحتم . مگه مامانش ادبش نکرده ؟!!
^ 94/8/4 - تغییر : [سعید عبدلی] 94/8/4
- نوسازی - نظر
شیوا از پیش دبستانی که اومد گزارش داد : امروز پسرا و دخترا جشن گرفتن . جشن که نه " شهادت " گرفتن ! ( مراسم برای محرم ) - شما (ویرایش | حذف)

شیوا : شب اول محرم ... شب اول محرم ... بقیه شو بلد نیستم . اینو تو روضه میگن ما سینه می زنیم . دیروز و امروز شهادت بود اینو گذاشتن - شما (ویرایش | حذف)

نظر

+ شیوا : من فردا میخوام با دستکش برم . گفتم : چرا ؟ گفت : چون یکی از بچه ها دستکش پوشیده بود ... با شنل . ( چشم هم چشمی ) خانمم گفت : میخوای برات شنل هم بخرم ؟ شنل چه شکلیه ؟ شیوا : گرم !!!
^ 94/8/4 - تغییر : [سعید عبدلی] 94/8/4
- نوسازی - نظر

 


+ شیوا چادر سر کرده بود و با مادرش همراهی می کرد . ماه مبارک بود . دقایقی مانده به اذان صبح . شیوا : چند تا مونده ؟ مادر : 4 تا . شیوا : یکی بخونیم 3 تا می مونه . بعد 2 تا . بعد یکی . بعد نشسته می خونیم . نشسته می خونیم ( نماز وتر ) خستگیمون در میره !!! ماشاء الله لا قوه الا بالله
^ 94/8/4 - تغییر : [سعید عبدلی] 94/8/4
- نوسازی - نظر

 


+ محمدرضا 4 ساله ( دوست شیوا ) : شما چن تا ناخون گیر دارین ؟ خانمم گفت : مگه شما چن تا دارین ؟ محمدرضا : 2 تا . یکی برای پا یکی برای دست !!! ( تا این حد ؟؟؟ )
^ 94/8/4 - تغییر : [سعید عبدلی] 94/8/4
- نوسازی - نظر

نوشته شده در  پنج شنبه 94/8/14ساعت  1:29 عصر  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]