سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شیوا : زرافه کوچولو از بابا می ترسه !!!
^ 94/3/4 - تغییر : [محدثه خانوم] 94/3/4
- نوسازی - نظر
شیوا : من برم قایم بشم تو نمی تونی منو ببینی . فاطمه : کلاغه به من خبر میده . شیوا : اینجا که کلاغ نداریم . فاطمه : کلاغ تو رویا . شیوا : کلاغ که خبر نداره - باباش خبر نداره - وقتی که خبردار شد - باباش پردار شد !!! - شما (ویرایش | حذف)

شیوا : من برم با بچه ام قایم موشک بازی کنم . 10-20-30-40 دبا-دبا- 100 . بیام ؟ آره . اومدم !!! زرافه بلوط کجایی ؟ کجایی ؟ ... فاطمه ! زرافه بلوطو ندیدی ؟ بعد پیداش کرد و جیغ زد ... بعد گفت : جیغ چرا می زنی ؟ ترسو !!! - شما (ویرایش | حذف)

نظر

+ ساعت 11 شب داشتیم از پارک بر می گشتیم خونه . هوای شب های خرداد ماه خیلی می چسبید . شیوا : چه هوای خوبی . خدا رو شکر من بزرگ نشدم می تونم بدون روسری باشم !!!
^ 94/3/4 - تغییر : [محدثه خانوم] 94/3/4
- نوسازی - نظر
شیوا : چرا بعضی مغازه ها درشون قفله - لامپشون روشنه ؟؟؟ گفتم : برای امنیت . دزد نیاد مغازه شون . رسیدیم به یه مغازه که تاریک بود . گفت : این چی ؟؟؟ - شما (ویرایش | حذف)

شیوا : چرا بعضی مغازه ها چراغ زیاد داره بعضی ها کم ؟؟؟ - شما (ویرایش | حذف)

نظر

+ یه قاشق ترنجبین تو لیوان آب حل کردم و دادم شیوا بخوره . گفتم : بخور . اشتها آوره و باعث وزن گیری بچه ها میشه . شیوا چشید و گفت : چقدر شیرینه ... میشه دماغمو بگیری بوشو نفهمم ؟!!

^ 94/3/4 - تغییر : [محدثه خانوم] 94/3/4
- نوسازی - نظر
شیوا فقط مقدار کمی از اونو خورد و گفت : من ترنجبین نمیخوام . قرصای بابا رو میخوام . قرصای بزرکانه !!!

نوشته شده در  جمعه 94/3/8ساعت  2:57 عصر  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]