سفارش تبلیغ
صبا ویژن
                                     یا طاهر

شیوا : آقا فلانی برای من خربزه خرید - خمیر دندون خربزه . اینقدر خوشمزه است که من میخوام همه رو تو یه روز بخورم !!! وااااای
 
 
خداوندا؛ مرا حمایت فرما تا با روحیه‌ای مثبت بر امور شخصی خود تمرکز کنم و با حسی عالی، قدرشناس نعمات تو باشم. یاور من؛ با انرژی مثبت و اندیشه‌ای خوب به محیط اطرافم نگاه می‌کنم و با شور و شوق برای تغییر امور زندگی‌ام در تلاشم. هدفم را با توکلی خالصانه، و در آرامش به سوی راهی مناسب و درست پیش می‌برم. "الهی به امید تو" - سعید عبدلی


 شیوا با یه لیوان آب داشت وضو می گرفت .
پرسید : دست راست کدومه ؟
  بهش گفتم .
ادامه داد : دوستم گفته " دست چپ شیطان پرستیه " !!!

 


 گفتم : یه پیام بده بنویسم .
شیوا : بگو ... بمیس که ... به دوستات ؟
گفتم : آره .
گفت : بمیس که تولدتون مبارک ( عیدتون مبارک ) . بمیس سلام .
  و ادامه داد : حالا عکس بیار من بزنم دکمه شو .
آوردم .
این گل رو انتخاب کرد :  گل تقدیم شما
 94/2/12  


روز میلاد امیرالمومنین بر مومنان مبارک

سلام و عید و روزتان مبارک... - علیرضا احسانی نیا

بمیس - ? HanIyeH

 


شیوا : رفتیم پارک . من " پارک بازی " کردم !!! وااااای


 داشتم می رفتم نماز .
گفتم : دخترم ! تو هم نماز بخون .
شیوا : من لاک دارم .
گفتم : اشکال نداره . با لاک بخون .
گفت : خوب نماز با لاک باطله !!! گیج شدم

وقتی رفتم بیرون در توی آیفون یه جوری حرف می زد که من توی کوچه بشنوم .
می گفت  : بابا ! من نماز نمی خونم . من نماز نمی خونم !!! وااااای

 
شیوا و دوستش با پشتی 2 تا خونه کنار هم درست کرده بودن و هر کدوم تو یکی از خونه ها دراز کشیده بودن و هر یک یه دفتر و خودکار دستشون بود .
خانمم گفت : چه جالب . اینا هر کدوم تو اتاق خودشون هستن .
  شیوا : این آقای منه تو اتاق خودش درس می خونه . منم خانوم اونم تو اتاق خودم درس می خونم !!! تبسم
94/2/10 
دو تاشونم دخترن .

  
شیوا : کاشکی بابا بیکار بود با من بازی می کرد . تو کی بیکار ( بازنشست ) میشی ؟
گفتم : بیکار خوب نیست .
گفت : ( بیکار بیکار که نه ) می رفتی کامپیوتر .

ساعت از 2 نیمه شب گذشته بود .
یه خروس از دوردست صدایش به گوشمون رسید .
شیوا : چرا خروسه این موقع شب سر و صدا می کنه ؟؟؟
خانمم گفت : داره یا سبوح و یا قدوس میگه . تا صبح میگه .
 شیوا : چرا ؟ مگه نمی دونه ما خسته ایم ؟ خوب فردا پس فردا بگه . نمیذاره ما بخوابیم !!!
         ما یه عالمه وقت داریم . صبح می تونه بگه . ظهر می تونه بگه . بعد از ظهر می تونه بگه ولی شب نگه !!!
 94/2/11  
خروس مگه نمی فهمه ؟!!

گفتم : نمی خوابیدن ؟
یه لحظه رفته بودن بیرون اتاق .
منم در رو روشون قفل کردم و گفتم : بیرون اتاق بخوابین .
خواهش کردن تا در رو باز کردم .
اومدن تو .
شیوا : مگه این خونه فقط برا توئه ؟ حسابش واسه توئه ؟ انگار خونه ما نیست !!!


شیوا : من جلوی در می خوابم . من مریض شدم به من هیچ ربطی نداره !!!
         من بدون پتو می خوابم . بابا ! من بغل در می خوابم مریض شدم به من هیچ ربطی نداره شما باید منه خوب کنین .
         من مریض شدم بابا باید منه خوب کنه !!!
 94/2/11  
دکتر بشید و مداوا کنید - ‍‍‍‍* راوندی *

دوباره دکتر بشیم ؟

دکتر کودکان اونم بااین وضعیت باید خاص باشه - ‍‍‍‍* راوندی *

نوشته شده در  سه شنبه 94/2/15ساعت  12:2 عصر  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]