سفارش تبلیغ
صبا ویژن
                                  یا رب

شیوا دست به پهلوی راستم زد و گفت : عملت کنم ؟
گفتم : برام حمد بخون .
گفت : حمد حمد حمد !!!
 دختر بزرگم گفت : چاقو بیار سنگ بابا رو در بیار .
شیوا : اه . بابای خودمه . چیکارش داری ؟ این کار دکتراست . من که دکتر نیستم . دکترا یه چیزایی بلدن تو بلد نیستی .

دختر بزرگم ادای شیوا رو درآورد .
شیوا : اه . میمون میشی . اگه میمون شدی به من هیچ ربطی نداره !!!

 خانمم داشت می رفت تهران .
نوبت دکتر داشت .
شیوا رو پیشم گذاشت و بهش گفت : دلت تنگ شد به من زنگ بزن .
  شیوا : مگه گوشیتو میذاری ؟!!
خانم : اگه گوشیمو بذارم چه جوری به من زنگ می زنی ؟ با گوشی بابا زنگ بزن .


خواهرم تازه از مشهد اومده بود .
خانمم می خواست زیارت قبول بگه .
پیامک فرستاد .
بعد گفت : اه . اشتباهی به گوشی مامان بزرگ فرستادم ( مرحومه مادرم ) .
شیوا : رفت ؟ ( پیامک ) رفت اون دنیا ؟!!

شیوا : داداشی یه خیلی آب میوه خرید . از اون بزرگا نه . کوچیک خرید . از اونایی که توش کدوئه !!!

                      ( رانی آناناس )

93/12/24  

خان یه بار بیا خونه مون شیوا رو ببین و به طفیلی ما را !

شما دعا کن برای ما ... اون وقت دست حاج خانومو میگیریم میاییم ..
شیوا رو هم با خودمون میبریم بیرون کلی برامون حرف های شیرین بزنه - ||علیرضا خان||

بجنب دیگه . زمانش داره می گذره .

مگه ندیدی تحبس الدعا شدیم .. شما دعا کن ... سیدی .. ردیفه - ||علیرضا خان||

اللهم صل علی محمد و آل محمد 

سلام اقای دکتر خدا حفظشون کنه شیوا خانوم رو - عشق و دوری ?

سلام . سلام بر شما . -


نوشته شده در  پنج شنبه 93/12/28ساعت  10:22 صبح  توسط شیوای بابا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
***
***
//
*
*
*
*
***
*
*
*
[عناوین آرشیوشده]